کلمه جو
صفحه اصلی

retold

انگلیسی به فارسی

بازگو کردن


انگلیسی به انگلیسی

• retold is the past tense and past participle of retell.

جملات نمونه

1. These are Grimm's fairy tales retold in English.
[ترجمه ترگمان]این داستان های پریان گفته می شود که در زبان انگلیسی بازگو می شوند
[ترجمه گوگل]این ها داستان های پری دریایی Grimm را به زبان انگلیسی بازگو می کنند

2. The old fable as here retold is presented as a warning to all of the danger of excessive greed.
[ترجمه ترگمان]افسانه قدیمی که در اینجا بازگو می شود هشداری است برای همه خطرات ناشی از حرص و طمع بیش از حد
[ترجمه گوگل]افسانه های قدیمی که در اینجا بازگو می شوند، به عنوان یک هشدار برای همه ی خطر های حرص و طمع بیش از حد ارائه شده است

3. I have, in my mind, retold my life, epoch by epoch.
[ترجمه ترگمان]در نظر من تا عصر تاریخ آن را بارها بازگو کرده ام
[ترجمه گوگل]من، در ذهنم، زندگی خود را، دوران حماسه را بازگو کردم

4. Old men retold old tales once again.
[ترجمه ترگمان]پیرمرد یک بار دیگر قصه های قدیمی را بازگو کردند
[ترجمه گوگل]مردان قدیمی یک بار دیگر داستان های قدیمی را بازگو می کنند

5. Many an old story was retold, and ancient conundrum repeated.
[ترجمه ترگمان]داستان قدیمی دوباره بازگو شد و معمای باستانی تکرار شد
[ترجمه گوگل]بسیاری از داستان های قدیمی، بازنویسی شد، و مضمون باستان تکرار شد

6. He retold the story of the little beggar girl with the bandaged leg and the theft of his hat.
[ترجمه ترگمان]داستان آن دختر بی نوا را با پای باندپیچی شده و دزدیدن کلاهش بازگو کرد
[ترجمه گوگل]او داستان دختر کوچولو گدایی را با پاهای تنگ و سرقت کلاه او را بازگو کرد

7. The stories that are told and retold in families everywhere also provide teaching opportunities; they are theories, lessons, parables.
[ترجمه ترگمان]داستان هایی که در خانواده ها گفته می شود و بازگو می شود، فرصت های آموزشی نیز فراهم می کنند؛ آن ها تیوری، درس ها و تمثیل ها هستند
[ترجمه گوگل]داستان هایی که در همه جا به خانواده ها گفته می شود و در همه جا بازگو می شوند نیز فرصت های آموزشی را فراهم می کنند؛ آنها نظریه ها، درس ها، مثل ها هستند

8. These stories were told and retold, mainly from memory.
[ترجمه ترگمان]این داستان ها به طور عمده از حافظه نقل و بازگو می شدند
[ترجمه گوگل]این داستان ها به طور عمده از حافظه بیان شده و بازگو می شوند

9. In China the story has been retold endlessly.
[ترجمه ترگمان]در چین داستان پیوسته بازگو شده است
[ترجمه گوگل]در چین داستان بی وقفه بازگو شده است

10. He has retold the story countless times.
[ترجمه ترگمان]او بارها داستان را بازگو کرده است
[ترجمه گوگل]او داستان را چندین بار بازگو کرد

11. It is a tale which has often been retold within West Indian literature.
[ترجمه ترگمان]این داستانی است که بارها در ادبیات هند غربی بازگو شده است
[ترجمه گوگل]این یک داستان است که اغلب در ادبیات غربی هند بازگو می شود

12. Sam Rogers's family history is retold in detail by Pop, the main character in The Holy Ghostly.
[ترجمه ترگمان]تاریخچه خانواده سم راجرز به طور مفصل توسط پاپ بازگو می شود، شخصیت اصلی در ghostly مقدس
[ترجمه گوگل]سابقه خانوادگی سم راجرز توسط پاپ، شخصیت اصلی در روح القدس، جزئیات کامل را بازگو می کند

13. The myth of Osiris must have been told and retold to eager audiences over many centuries and in many different ways.
[ترجمه ترگمان]افسانه of باید به بارها گفته شود و بارها و بارها برای مخاطبان مشتاق بازگو شود
[ترجمه گوگل]اسطوره ی اویریس باید به قرن ها و به روش های مختلف به مخاطبان مشتاق گفته شود

14. In such an instance, you have one myth that's retold, not two myths providing "corroboration".
[ترجمه ترگمان]در چنین مواردی، شما یک افسانه دارید که بازگو می شود، نه دو افسانه که \"گواه\" را ارائه می دهند
[ترجمه گوگل]در چنین مواردی، شما یک اسطوره ای دارید که در آن بازگو می شود، نه دو اسطوره که 'تأیید' را فراهم می کنند

پیشنهاد کاربران

بازگویی


کلمات دیگر: