نهادینه شده، رسمی کردن، در بیمارستان بستری کردن، تبدیل به موسسه کردن، در موسسه یا بنگاه قرار دادن
institutionalised
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• committed to or placed in an institution; transformed into or viewed as an institution (i.e. custom, law, pattern of behavior), institutionalized
جملات نمونه
1. The advent of scientific thinking has institutionalised the idea that knowledge has to progress and can do so only through research.
[ترجمه ترگمان]ظهور تفکر علمی این ایده را نهادینه کرده است که دانش باید پیشرفت کند و تنها از طریق تحقیق می تواند این کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل]ظهور تفکر علمی، این ایده را مطرح کرده است که دانش باید پیشرفت کند و تنها می تواند از طریق تحقیق انجام دهد
[ترجمه گوگل]ظهور تفکر علمی، این ایده را مطرح کرده است که دانش باید پیشرفت کند و تنها می تواند از طریق تحقیق انجام دهد
2. Poor institutionalised Smike is taken by Nicholas and his sister to their childhood home in Devon.
[ترجمه ترگمان]بیچاره institutionalised، نیکلای و خواهرش را به خانه کودکی خود در دون شان برده اند
[ترجمه گوگل]نیکولاس و خواهر او را به خانه دوران کودکی خود در Devon گرفته اند
[ترجمه گوگل]نیکولاس و خواهر او را به خانه دوران کودکی خود در Devon گرفته اند
3. But it is not only to the institutionalised abuse of animals that we must turn if we are progressively to disengage ourselves.
[ترجمه ترگمان]اما این نه تنها مصرف نهادینه کردن حیوانات است که اگر به تدریج خود را از شر خود خلاص کنیم، باید از آن استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]اما این نه تنها به سوءاستفاده غیرمستقیم حیوانات است که ما باید در صورتی که ما به تدریج خودمان را کنار بگذاریم، مجبور شویم
[ترجمه گوگل]اما این نه تنها به سوءاستفاده غیرمستقیم حیوانات است که ما باید در صورتی که ما به تدریج خودمان را کنار بگذاریم، مجبور شویم
4. Gradually it became more institutionalised as something resembling organised diplomatic services emerged.
[ترجمه ترگمان]به تدریج آن به عنوان چیزی که شبیه خدمات دیپلماتیک سازمان دهی شده بود، نهادینه شد
[ترجمه گوگل]به تدریج به عنوان چیزی شبیه به خدمات دیپلماتیک سازمان یافته ظاهر شد
[ترجمه گوگل]به تدریج به عنوان چیزی شبیه به خدمات دیپلماتیک سازمان یافته ظاهر شد
5. Japan shows the failings of institutionalised sexism.
[ترجمه ترگمان]ژاپن شکست تبعیض جنسی نهادینه را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]ژاپن نارسایی های جنس گرائی نهادینه شده را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]ژاپن نارسایی های جنس گرائی نهادینه شده را نشان می دهد
6. To be complete, it needs to be institutionalised.
[ترجمه ترگمان]برای تکمیل بودن، آن باید نهادینه شود
[ترجمه گوگل]برای اینکه کامل شود، باید نهادینه شود
[ترجمه گوگل]برای اینکه کامل شود، باید نهادینه شود
7. Maybe he is as institutionalised in his way as Rudolf Hess was in Spandau Prison.
[ترجمه ترگمان]شاید او به همان اندازه که رادولف هس در زندان Spandau بود، نهادینه شود
[ترجمه گوگل]شاید او همانطور که رودولف هس در زندان اسپندو بود، به شیوه خود به عنوان نهادینه شده بود
[ترجمه گوگل]شاید او همانطور که رودولف هس در زندان اسپندو بود، به شیوه خود به عنوان نهادینه شده بود
8. This system of institutionalised boasting has two weaknesses.
[ترجمه ترگمان]این سیستم دارای خودستایی دو نقطه ضعف دارد
[ترجمه گوگل]این سیستم غرق شدن نهادینه دارای دو ضعف است
[ترجمه گوگل]این سیستم غرق شدن نهادینه دارای دو ضعف است
9. This branching out has been institutionalised and expanded.
[ترجمه ترگمان]این شاخه از هم جدا و گسترش یافته است
[ترجمه گوگل]این شاخه به صورت نهادینه شده و گسترش یافته است
[ترجمه گوگل]این شاخه به صورت نهادینه شده و گسترش یافته است
10. Do you think it would be fair to view this kind of contradiction as a form of "institutionalised" racism?
[ترجمه ترگمان]آیا فکر می کنید این منصفانه خواهد بود که این نوع تناقض را به عنوان شکلی از نژادپرستی \"نهادینه\" در نظر بگیرید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فکر می کنید که این نوع تناقض به عنوان یک شکل نژادپرستی 'نهادینه شده' به نظر من عادلانه است؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فکر می کنید که این نوع تناقض به عنوان یک شکل نژادپرستی 'نهادینه شده' به نظر من عادلانه است؟
11. Some of the misconduct is so institutionalised that it passes for normality. When, for instance, a free-kick is flying in there will be bumping and blocking in the goalmouth.
[ترجمه ترگمان]برخی از این سو رفتار به قدری نهادینه شده اند که از حالت عادی خارج می شوند برای مثال، زمانی که یک لگد آزاد در حال پرواز است، در the به هم برخورد و مسدود خواهد شد
[ترجمه گوگل]بعضی از سوء رفتارها خیلی غیرمستقیم است که برای عادی بودن به تصویب می رسد هنگامی که، به عنوان مثال، یک ضربه آزاد در حال پرواز است در آن وجود خواهد داشت متلاشی شدن و مسدود کردن در goalmouth
[ترجمه گوگل]بعضی از سوء رفتارها خیلی غیرمستقیم است که برای عادی بودن به تصویب می رسد هنگامی که، به عنوان مثال، یک ضربه آزاد در حال پرواز است در آن وجود خواهد داشت متلاشی شدن و مسدود کردن در goalmouth
12. Referring to institutionalised business organizations, the majority of the firms had joined the local trade association.
[ترجمه ترگمان]اکثریت شرکت ها با اشاره به سازمان های تجاری نهادینه، به اتحادیه تجاری محلی پیوستند
[ترجمه گوگل]با اشاره به سازمان های تجاری نهادی، اکثر شرکت ها به انجمن تجارت محلی پیوستند
[ترجمه گوگل]با اشاره به سازمان های تجاری نهادی، اکثر شرکت ها به انجمن تجارت محلی پیوستند
13. It is the characteristic of social services that they become rapidly and strongly institutionalised.
[ترجمه ترگمان]این ویژگی خدمات اجتماعی است که به سرعت و به شدت نهادینه می شوند
[ترجمه گوگل]این ویژگی خدمات اجتماعی است که آنها به سرعت و به شدت نهادینه می شوند
[ترجمه گوگل]این ویژگی خدمات اجتماعی است که آنها به سرعت و به شدت نهادینه می شوند
14. The opportunities for classification afforded by the National Curriculum are more pervasive and more deeply institutionalised than any previous system.
[ترجمه ترگمان]فرصت ها برای طبقه بندی ارایه شده توسط برنامه درسی ملی، فراگیرتر و more از هر سیستم قبلی هستند
[ترجمه گوگل]فرصت های طبقه بندی شده توسط برنامه درسی ملی، فراگیر تر و عمیق تر از هر سیستم پیشین است
[ترجمه گوگل]فرصت های طبقه بندی شده توسط برنامه درسی ملی، فراگیر تر و عمیق تر از هر سیستم پیشین است
پیشنهاد کاربران
نهادینه شده
کلمات دیگر: