پارچه ی ضخیم و محکم ( برای روکش تشک و لحاف و بالش)، پارچه ی روتشکی، متقال (راه راه)، پارچه تشکی، پارچه دوشکی
ticking
پارچه ی ضخیم و محکم ( برای روکش تشک و لحاف و بالش)، پارچه ی روتشکی، متقال (راه راه)، پارچه تشکی، پارچه دوشکی
انگلیسی به فارسی
پارچهی ضخیم و محکم ( برای روکش تشک و لحاف و بالش)، پارچهی روتشکی، متقال (راهراه)
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: a strong, closely woven, usu. twill fabric of cotton or linen, used in casings for mattresses and pillows.
• clicking, tapping
جملات نمونه
1. the ticking of the watch admonishes you. . . .
تک تک ساعت چه پندت می دهد . . .
2. persons who are ticking along fine on one kidney
اشخاصی که به خوبی با یک کلیه گذران می کنند
3. Very slowly he moved forward, the engine ticking over.
[ترجمه ترگمان]آهسته به جلو حرکت کرد و موتور به صدا در آمد
[ترجمه گوگل]او به آرامی حرکت کرد و حرکت موتور را تکان داد
[ترجمه گوگل]او به آرامی حرکت کرد و حرکت موتور را تکان داد
4. In the silence we could hear the clock ticking.
[ترجمه ترگمان]در سکوت صدای تیک تاک ساعت را شنیدیم
[ترجمه گوگل]در سکوت ما می توانستیم تیک تاک ساعت را بشنویم
[ترجمه گوگل]در سکوت ما می توانستیم تیک تاک ساعت را بشنویم
5. While we waited the taxi's meter kept ticking away.
[ترجمه ترگمان]در حالی که ما منتظر بودیم، نورسنج همچنان در حال گذر بود
[ترجمه گوگل]در حالی که ما منتظر تاکسی متر نگه داشته تیک تا دور
[ترجمه گوگل]در حالی که ما منتظر تاکسی متر نگه داشته تیک تا دور
6. Ellen heard the loud ticking of the clock in the hall.
[ترجمه ترگمان]الن صدای تیک تاک ساعت را در سرسرا شنید
[ترجمه گوگل]الن صدای بلند ساعت در سالن را شنید
[ترجمه گوگل]الن صدای بلند ساعت در سالن را شنید
7. His business is just ticking over.
[ترجمه مهدی نیاسری] کار و کسب او تازه رو دور افتاده است
[ترجمه ترگمان] کار اون داره می گذره[ترجمه گوگل]کسب و کار او فقط تیک تاک است
8. He was conscious of a clock ticking.
[ترجمه ترگمان]صدای تیک تاک ساعت را می شنید
[ترجمه گوگل]او از یک تیک تیک ساعت آگاه بود
[ترجمه گوگل]او از یک تیک تیک ساعت آگاه بود
9. I lay there listening to the clock ticking .
[ترجمه ترگمان]من آنجا دراز کشیده بودم و به تیک تاک ساعت گوش می دادم
[ترجمه گوگل]من در آنجا مشغول گوش دادن به تیک تاک ساعت
[ترجمه گوگل]من در آنجا مشغول گوش دادن به تیک تاک ساعت
10. The teletype is ticking out messages.
[ترجمه مهدی نیاسری] تله تایپ با صدای تیک تیک در حال تایپ مسیج ها است
[ترجمه ترگمان]The در حال گذر از پیام ها هستند[ترجمه گوگل]تله تایپ پیام های تیک تیک را انتخاب می کند
11. The business is just about ticking over.
[ترجمه ترگمان]کسب وکار در حال گذر از کنترل است
[ترجمه گوگل]کسب و کار فقط در مورد تیک تاک بیش از
[ترجمه گوگل]کسب و کار فقط در مورد تیک تاک بیش از
12. I've left the car with the engine ticking over.
[ترجمه مهدی نیاسری] ماشین را با موتور روشن جا گذاشتم
[ترجمه ترگمان]ماشین را با موتور ماشین جا گذاشتم[ترجمه گوگل]ماشین را با موتور باقی می گذارم
13. I'll be able to keep things ticking over in the office until you get back.
[ترجمه ترگمان]تا وقتی برگردی، من می تونم کارها رو تو دفتر نگه دارم
[ترجمه گوگل]من تا زمانی که برگشتم، قادر به ادامه کار در دفتر نخواهم بود
[ترجمه گوگل]من تا زمانی که برگشتم، قادر به ادامه کار در دفتر نخواهم بود
14. Meanwhile the minutes kept ticking away.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، دقایق همچنان به سرعت سپری می شد
[ترجمه گوگل]در ضمن، دقیقه ها همچنان دور می زدند
[ترجمه گوگل]در ضمن، دقیقه ها همچنان دور می زدند
کلمات دیگر: