کلمه جو
صفحه اصلی

set the pace


رهبری کردن، آهنگ حرکت (یا پیشرفت و غیره را) تعیین کردن، پیشاهنگ شدن، پیشگام شدن

انگلیسی به انگلیسی

• use an example; set the rhythm

جملات نمونه

1. The faster runner set the pace.
[ترجمه ترگمان]دونده سریع تر آهنگ را تنظیم کرد
[ترجمه گوگل]دونده سریعتر سرعت را تنظیم می کند

2. The Italians set the pace for the first eight laps.
[ترجمه ترگمان]ایتالیایی ها شروع به قدم زدن در هشت دور اول کردند
[ترجمه گوگل]ایتالیایی ها برای اولین هشت دور، سرعت را تنظیم می کنند

3. Brown set the pace in the first mile.
[ترجمه ترگمان]براون سرعت را در یک مایل اول تنظیم کرد
[ترجمه گوگل]براون در اولین مایل در سرعت حرکت کرد

4. Willis set the pace for the first mile.
[ترجمه ترگمان]ویلیس این آهنگ را برای اولین مایل در نظر گرفت
[ترجمه گوگل]ویلیس سرعت را برای اولین مایل تعیین می کند

5. The fastest runner set the pace and the others followed.
[ترجمه ترگمان]سریع ترین دونده سرعت را تعیین کرد و بقیه به دنبالش رفتند
[ترجمه گوگل]سریع ترین دونده سرعت را تنظیم کرد و دیگران به دنبال آن بودند

6. The Joneses set the pace and their neighbors try to keep up with them.
[ترجمه ترگمان]The آهنگ را تنظیم کردند و همسایگان آن ها سعی کردند که با آن ها کنار بیایند
[ترجمه گوگل]جونز سرعت خود را تعیین می کند و همسایگانشان سعی می کنند تا با آنها کنار بیایند

7. They've got stronger since then and have set the pace in the championship race this season.
[ترجمه ترگمان]آن ها از آن زمان قوی تر شده اند و این فصل را در مسابقه قهرمانی در این فصل قرار داده اند
[ترجمه گوگل]از آن به بعد قوی تر شده اند و در این مسابقه قهرمانی را تعیین کرده اند

8. Your rhythm should set the pace of the fight.
[ترجمه ترگمان] ریتم تو باید روند مبارزه رو تنظیم کنه
[ترجمه گوگل]ریتم شما باید سرعت مبارزه را تنظیم کند

9. It is true that Newt Gingrich's Republicans set the pace.
[ترجمه ترگمان]درست است که جمهوری خواهان نیوت گینگریچ سرعت خود را تنظیم کردند
[ترجمه گوگل]درست است که جمهوری خواهان نیوت گینگریچ سرعت را تنظیم کرده اند

10. Britain set the pace in the first half of the nineteenth century.
[ترجمه ترگمان]بریتانیا سرعت را در نیمه اول قرن نوزدهم تنظیم کرد
[ترجمه گوگل]انگلیس در نیمه اول قرن نوزدهم سرعت خود را افزایش داد

11. Zeta's Lad set the pace.
[ترجمه ترگمان]شاگرد زتا، راه را باز کرد
[ترجمه گوگل]زن زته سرعت را تنظیم کرد

12. It was he who had set the pace.
[ترجمه ترگمان]این همان کسی بود که قدم به قدم گذاشته بود
[ترجمه گوگل]این او بود که سرعت را تنظیم کرده بود

13. Hi - tech materials set the pace for this rugged range - modernist gear that will go the distance.
[ترجمه ترگمان]مواد با تکنولوژی پیشرفته آهنگ این طیف ناهموار را تنظیم می کنند - لوازم مدرن که از دور پخش خواهد شد
[ترجمه گوگل]مواد فناوری سلامت برای این محدوده ناهموار تنظیم می شود - دنده مدرنیستی که فاصله را می برد

14. Marlboro, with its hairy-chested male smoker, has set the pace.
[ترجمه ترگمان]مارلبورو، با chested مرد hairy، سرعت را تنظیم کرده است
[ترجمه گوگل]مارلبورو، با مرد سیگاری مودار مردانه، سرعت خود را تنظیم کرده است

15. He set the pace for eight of the twelve laps.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]او برای هشت دورۀ دوازده گام را تنظیم کرد

پیشنهاد کاربران

I let them you set the pace

میزارم اول تو مسیر رو تعیین تعیین کنی

پیشگام شدن
مثلا در مثال i will let you set the pace یعنی میخوام تو اول شروع کنی یا تو اول تعیین کنی که کارو شروع کنیم


کلمات دیگر: