کلمه جو
صفحه اصلی

reorganization


معنی : سازماندهی مجدد، تشکیلات مجدد، صورت جدید
معانی دیگر : تجدید سازمان، نوسازمانی، بازسازمندسازی

انگلیسی به فارسی

تشکیلات مجدد، صورت جدید


سازماندهی مجدد


سازماندهی مجدد، تشکیلات مجدد، صورت جدید


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of organizing again.

(2) تعریف: the state of being organized again.

• rearrangement, act of organizing again; state of being rearranged; restructuring of a company's finances after bankruptcy

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] تجدید سازمان
[ریاضیات] سازماندهی مجدد، تجدید سازمان، تجدید نظر

مترادف و متضاد

سازماندهی مجدد (اسم)
reorganization

تشکیلات مجدد (اسم)
reorganization

صورت جدید (اسم)
reorganization

جملات نمونه

1. In the reorganization, Southern Television lost their franchise.
[ترجمه ترگمان]در سازماندهی مجدد، تلویزیون جنوبی امتیازات خود را از دست داد
[ترجمه گوگل]در سازماندهی مجدد، تلویزیون جنوبی حق رای خود را از دست داد

2. The reorganization will transform the British entertainment industry.
[ترجمه ترگمان]سازماندهی مجدد این سازمان صنعت سرگرمی بریتانیا را متحول خواهد کرد
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد صنعت سرگرمی بریتانیا را تغییر خواهد داد

3. He argued the case for reorganization with missionary zeal.
[ترجمه ترگمان]او در مورد تجدید سازمان با شور و شوق مبلغان مذهبی بحث کرد
[ترجمه گوگل]او در این مورد برای سازماندهی مجدد با مشتاق مسیحی بحث کرد

4. The reorganization has led to a dramatic escalation in costs.
[ترجمه ترگمان]سازماندهی مجدد منجر به افزایش چشمگیر قیمت ها شده است
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد به افزایش چشمگیر هزینه ها منجر شده است

5. The payback for reorganization should be increased productivity.
[ترجمه ترگمان]بازگشت سرمایه برای سازماندهی مجدد باید بهره وری را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]بازپرداخت برای سازماندهی مجدد باید افزایش بهره وری را افزایش دهد

6. The company has undergone a major reorganization.
[ترجمه ترگمان]شرکت تحت یک سازماندهی مجدد بزرگ قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]این شرکت تغییرات عمده ای را متحمل شده است

7. The reorganization has created a lot of bad feeling.
[ترجمه ترگمان]تجدید سازمان احساس بدی به وجود آورده است
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد باعث ایجاد احساس بدی شده است

8. The committee drew out a plan for the reorganization, without showing any details.
[ترجمه ترگمان]کمیته طرحی را برای سازماندهی مجدد، بدون نشان دادن جزئیات، بیرون کشید
[ترجمه گوگل]این کمیته یک طرح برای سازماندهی مجدد را بدون هیچ گونه جزئیات نشان داد

9. The first casualty of the reorganization will be the bus service, which will be stopped altogether.
[ترجمه ترگمان]اولین قربانی سازماندهی مجدد سرویس اتوبوس خواهد بود که کلا متوقف خواهد شد
[ترجمه گوگل]اولین تلفات سازماندهی مجدد، خدمات اتوبوس است که به طور کامل متوقف خواهد شد

10. All our efforts are pushing towards a reorganization of the prison system.
[ترجمه ترگمان]همه تلاش های ما به سوی سازماندهی مجدد نظام زندان ها کشیده شده است
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های ما در جهت اصلاح نظام زندان است

11. She was a leading/key player in the reorganization of the health service.
[ترجمه ترگمان]او یک بازیگر مهم و کلیدی در سازماندهی مجدد خدمات بهداشتی بود
[ترجمه گوگل]او یکی از بازیکنان پیشرو / کلید در سازماندهی مجدد خدمات بهداشتی بود

12. What's required is a complete reorganization of the system.
[ترجمه ترگمان]چیزی که مورد نیاز است سازماندهی مجدد کامل سیستم است
[ترجمه گوگل]چه چیزی لازم است سازماندهی کامل سیستم است

13. The general manager has planned a reorganization of the sales department.
[ترجمه ترگمان]مدیر کل سازمان دهی مجدد اداره فروش را برنامه ریزی کرده است
[ترجمه گوگل]مدیر کل برنامه ریزی مجدد بخش فروش را برنامه ریزی کرده است

14. Reorganization is necessary on the distributive side of this industry.
[ترجمه ترگمان]Reorganization در بخش توزیعی این صنعت ضروری است
[ترجمه گوگل]سازماندهی مجدد در بخش توزیع این صنعت ضروری است

15. He received an official communication about the reorganization of the Ministry.
[ترجمه ترگمان]او در مورد ساماندهی مجدد وزارتخانه یک اطلاعیه رسمی دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او یک پیام رسمی در مورد سازمان مجدد وزارت را دریافت کرد

پیشنهاد کاربران

بازسازماندهی

بازآرایی


کلمات دیگر: