کلمه جو
صفحه اصلی

relevance


معنی : رابطه، ارتباط، ربط
معانی دیگر : relevancy رابطه

انگلیسی به فارسی

( relevancy ) رابطه، ربط، ارتباط، وابستگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the quality of being relevant.

- These facts have no relevance to the topic of your paper.
[ترجمه سیدمحمدعلی کفائی] این حقایق ربطی/ تناسبی باعنوان مقاله شما ندارد
[ترجمه ترگمان] این حقایق ارتباطی با موضوع مقاله شما ندارند
[ترجمه گوگل] این حقایق مربوط به موضوع مقاله شما نیست

• pertinence, relatedness, state of being connected to the current subject
the relevance that something has to whatever is being talked or written about is the connection between them.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] مربوط بودن

مترادف و متضاد

رابطه (اسم)
connection, linkage, bond, tie, relation, respect, relevance, nexus, dash, relevancy, connexion, liaison, contingence

ارتباط (اسم)
connection, coherence, coherency, correlation, relation, relationship, relevance, communication, correspondence, relevancy, connexion, liaison, correspondency, hookup, intercommunication

ربط (اسم)
connection, junction, juncture, conjunction, correlation, concern, tie, relevance, contiguity, relevancy, connexion, rapport

جملات نمونه

1. relevance (or relevancy) n.
ربط،وابستگی،ارتباط

2. research must have relevance to the person's work
پژوهش باید با کار شخص ارتباط داشته باشد.

3. She did not understand the relevance of his remarks.
[ترجمه ترگمان]او ارتباط گفته های او را درک نکرد
[ترجمه گوگل]او اهمیت سخنان او را درک نمی کرد

4. The theory bears little relevance to practice.
[ترجمه ترگمان]این نظریه ارتباط چندانی با عمل ندارد
[ترجمه گوگل]این نظریه ارتباط کمی با تمرین دارد

5. I don't see the relevance of your question.
[ترجمه ترگمان]من هیچ ربطی به سوال تو نمی بینم
[ترجمه گوگل]من مربوط به سوال شما را نمی بینم

6. Politicians' private lives have no relevance to their public roles.
[ترجمه ترگمان]زندگی خصوصی سیاستمداران هیچ ارتباطی با نقش های عمومی آن ها ندارد
[ترجمه گوگل]زندگی خصوصی سیاستمداران به نقش های عمومی آنها مربوط نیست

7. Her ideas have lost all relevance to the modern world.
[ترجمه ترگمان]ایده های او همه ارتباط با دنیای مدرن را از دست داده اند
[ترجمه گوگل]ایده هایش همه ارتباطات را با دنیای مدرن از دست داده اند

8. I can't see the relevance of his comment to the debate.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم ارتباط نظرات او با این بحث را ببینم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم نظر خود را نسبت به بحث مطرح کنم

9. The book is of particular relevance to student nurses.
[ترجمه ترگمان]این کتاب ارتباط ویژه ای با پرستاران دانشجو دارد
[ترجمه گوگل]این کتاب مربوط به پرستاران دانشجویی است

10. What relevance does that point have to the discussion?
[ترجمه ترگمان]این موضوع چه ارتباطی به بحث دارد؟
[ترجمه گوگل]چه ارتباطی این نقطه را به بحث می اندازد؟

11. This implies two criteria of relevance for the selection of stylistic features: a literary criterion and a linguistic criterion.
[ترجمه ترگمان]این به معنی دو معیار ارتباط برای انتخاب ویژگی های سبکی است: یک معیار ادبی و یک معیار زبانی
[ترجمه گوگل]این بدان معناست که دو معیار مربوط به انتخاب ویژگی های سبک، معیار ادبی و معیار زبان شناختی است

12. A study of this kind has relevance for attempts to provide new forms of living environments for other client groups.
[ترجمه ترگمان]مطالعه این نوع ارتباط به تلاش برای ارایه اشکال جدید محیط های زندگی برای سایر گروه های مشتری ارتباط دارد
[ترجمه گوگل]مطالعه ای از این نوع برای تلاش برای ارائه اشکال جدید محیط های زندگی برای دیگر گروه های مشتری مرتبط است

13. Their properly scientific work has no particular relevance to the truth or falsity of most religious claims.
[ترجمه ترگمان]کار علمی به درستی آن ها ارتباط خاصی با حقیقت یا دروغ اکثر ادعاهای مذهبی ندارد
[ترجمه گوگل]کار درست علمی آنها ارتباط خاصی با حقیقت یا دروغ بودن بیشتر ادعاهای دینی ندارد

14. And the relevance of Northern Ireland to the subversion of democracy in Britain remains mystified.
[ترجمه ترگمان]و ارتباط ایرلند شمالی با براندازی دموکراسی در بریتانیا همچنان گیج می ماند
[ترجمه گوگل]و ارتباط ایرلند شمالی با فروپاشی دموکراسی در بریتانیا همچنان مضحک است

پیشنهاد کاربران

مقتضی بودن. اقتضا

اهمیت

اعتبار

به روز بودن

[رایانه] ( اندازه ) پیوستگی - ( میزان ) ارتباط - ( اندازه ) مرتبط بودن

مناسبت

سنخیت

موضوعیت

ارتباط


the quality of directly relating to something that is being discussed or considered.
کیفیت ارتباط مستقیم با چیزی که مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
اهمیت اشتباهه!!اینننن همه ام لایکش کردن!!://

ارتباط، مناسبت، سودمندی، سودمندبودن

ربط

Relevance of:اهمیتِ. . . .

بایسته گی؛ ربطیت؛ باربط بودن


کلمات دیگر: