کلمه جو
صفحه اصلی

retirement


معنی : انفصال، خلوت، بازنشستگی
معانی دیگر : تقاعد، جای دنج، گوشه ی عزلت

انگلیسی به فارسی

بازنشستگی، خلوت، انفصال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of retiring.
مشابه: repair

- She moved to Florida after her retirement.
[ترجمه ترگمان] او پس از بازنشستگی به فلوریدا نقل مکان کرد
[ترجمه گوگل] او پس از بازنشستگی به فلوریدا نقل مکان کرد

(2) تعریف: the state of having ceased work or active service.

- He's in retirement now and no longer practicing law.
[ترجمه ترگمان] او اکنون در حال بازنشستگی است و دیگر در حال تمرین قانون نیست
[ترجمه گوگل] او اکنون در حال بازنشستگی است و دیگر قانون را اجرا نمی کند

(3) تعریف: the time of one's life during which one is retired.

- They traveled a good deal during their retirement.
[ترجمه ترگمان] آن ها در طول دوران بازنشستگی خود به یک معامله خوب سفر کردند
[ترجمه گوگل] آنها در دوران بازنشستگی یک معامله خوب انجام دادند

(4) تعریف: retreat into seclusion or privacy, or such privacy and seclusion itself.
مشابه: seclusion

- He slipped away from his wife's party seeking retirement in his study.
[ترجمه ترگمان] از جمع همسرش دور شد و به جستجوی بازنشستگی در اتاق مطالعه اش پرداخت
[ترجمه گوگل] او در مطالعه خود از بازنشستگی خود برای ازدواج همسر خود عقب نشست
صفت ( adjective )
• : تعریف: relating to the act of retiring or condition of being retired.

- retirement housing
[ترجمه ترگمان] مسکن بازنشستگی
[ترجمه گوگل] مسکن بازنشستگی

• act of retiring; withdrawal from one's job or occupation (usually due to old age); stage in life when a person no longer works due to old age; income or pension received after retiring from a job
retirement is the time when a worker retires.
retirement is also the period in a person's life after they have retired.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ابطال ( بازخرید سهام)
[صنعت] بازنشستگی

مترادف و متضاد

انفصال (اسم)
secession, separation, discharge, discontinuity, schism, schismatism, disjunction, extrusion, disunion, retirement

خلوت (اسم)
privacy, solitude, reclusion, retired place, retirement

بازنشستگی (اسم)
superannuation, retirement

جملات نمونه

1. retirement age
سن بازنشستگی

2. retirement benefits
حقوق و مزایای بازنشستگی

3. retirement pay
حقوق بازنشستگی

4. after retirement his only interest was flower gardening
پس از بازنشستگی یگانه دلبستگی او گلکاری بود.

5. his retirement was a serious loss to the company
باز نشستگی او ضربه ی بزرگی بود که به شرکت وارد آمد.

6. at ahmad's retirement ceremony, the college did him proud
در مراسم بازنشستگی احمد دانشگاه بسیار از او تجلیل کرد.

7. eligible for retirement
واجد شرایط برای بازنشستگی

8. upon his retirement, they peresented a gold watch to him
هنگام بازنشستگی به او یک ساعت طلا پیشکش کردند.

9. financial security during retirement
تامین مالی در دوران بازنشستگی

10. an old sailor who is spending his sad retirement ashore
ملوان پیری که بازنشستگی غم انگیز خود را در خشکی می گذراند

11. Susan is going to take early retirement .
[ترجمه ترگمان]سوزان قصد دارد زودتر از موعد بازنشسته شود
[ترجمه گوگل]سوزان قصد دارد بازنشستگی زودهنگام را به دست آورد

12. She wanted to enjoy her retirement without being beset by financial worries.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست از بازنشستگی او لذت ببرد، بدون این که نگرانی مالی او را تسخیر کند
[ترجمه گوگل]او می خواست از بازنشستگی خود بدون اضطراب مالی نجات پیدا کند

13. He said he was calling about your retirement pay.
[ترجمه ترگمان]گفت که داره درباره حقوق بازنشستگی تو زنگ میزنه
[ترجمه گوگل]او گفت که از پرداخت حقوق بازنشستگی شما می پرسد

14. He became a keen golfer after his retirement from politics.
[ترجمه ترگمان]او پس از بازنشستگی از سیاست به یک گلف باز مشتاق تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او پس از بازنشستگی از سیاست، یک گلف باز مشتاق بود

15. She took to painting after retirement.
[ترجمه ترگمان]او پس از بازنشستگی به نقاشی پرداخت
[ترجمه گوگل]او پس از بازنشستگی به نقاشی پرداخت

16. A knee injury forced him into premature retirement.
[ترجمه ترگمان]جراحت زانو او را به بازنشستگی زودرس سوق داد
[ترجمه گوگل]آسیب زانو او را به بازنشستگی زودرس منتقل کرد

17. When he went into retirement, he visibly withered.
[ترجمه ترگمان]وقتی به retirement می رفت آشکارا withered
[ترجمه گوگل]وقتی او به بازنشستگی رفت، او ظاهرا خشک شد

18. Are you eligible for early retirement/maternity leave?
[ترجمه ترگمان]آیا برای مرخصی زودهنگام یا مرخصی زایمان واجد شرایط هستید؟
[ترجمه گوگل]آیا واجد شرایط برای بازنشستگی / زایمان زود هنگام هستید؟

19. His mind has stagnated since his retirement.
[ترجمه ترگمان]عقلشو از دست داده، از زمان بازنشستگی اش
[ترجمه گوگل]ذهن او از زمان بازنشستگی او رکود دارد

retirement pay

حقوق بازنشستگی


retirement age

سن بازنشستگی


پیشنهاد کاربران

بازنشستگی

سالمندان

retirement ( علوم نظامی )
واژه مصوب: عقب رَوی 1
تعریف: نوعی عملیات پدافندی که در آن نیرویی که با دشمن درگیر نیست به سمت عقب حرکت می کند

بازنشستگی ( اسم )

پایان انقضاء


کلمات دیگر: