کلمه جو
صفحه اصلی

blood poisoning


معنی : عفونت خون، مسمومیت خون
معانی دیگر : زهرش خون (نام فنی آن: septicemia)

انگلیسی به فارسی

مسمومیت خون، عفونت خون


مسمومیت با خون، عفونت خون، مسمومیت خون


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the presence and persistence in the blood of impurities or toxins; septicemia; toxemia.

• diseases in which the blood contains infectious microorganisms
blood poisoning is a serious illness resulting from an infection in your blood.

مترادف و متضاد

عفونت خون (اسم)
blood poisoning

مسمومیت خون (اسم)
blood poisoning

جملات نمونه

1. The doctor mistook the symptoms for blood poisoning.
[ترجمه ترگمان] دکتر علائم مسمومیت خونی رو اشتباه گرفته
[ترجمه گوگل]دکتر از علائم مسمومیت خون رنج می برد

2. I didn't have time to get paranoid about blood poisoning as my heart suddenly stopped beating.
[ترجمه ترگمان]زمانی که قلب من ناگهان از تپش باز ایستاد من وقت نداشتم که در مورد مسمومیت خونی توهم بزنم
[ترجمه گوگل]من وقت نداشتم که در مورد مسمومیت با خون پارانوئید دریافت کنم چون قلبم ناگهان متوقف شد

3. A few days later, Earl Seiguard died of blood poisoning.
[ترجمه ترگمان]چند روز بعد، ارل Seiguard براثر مسمومیت خونی درگذشت
[ترجمه گوگل]چند روز پس از آن، ارل سیگیر در معرض مسمومیت خون بود

4. I've been going downhill for several days now. Blood poisoning seems the problem.
[ترجمه ترگمان]الان چند روزه که دارم از تپه پایین میرم مسمومیت خونی مشکل به نظر می رسه
[ترجمه گوگل]من چندین روز در حال رفتن به سراغم آمده ام مسمومیت خون به نظر می رسد

5. Several people fell ill, victims of blood poisoning.
[ترجمه ترگمان] چند نفر مریض شدن، قربانی مسمومیت خونی
[ترجمه گوگل]چند نفر بیمار، قربانی مسمومیت با خون شدند

6. Bethune died of blood poisoning.
[ترجمه ترگمان] بتون از مسمومیت خونی مرده
[ترجمه گوگل]Bethune در معرض مسمومیت با خون بود

7. A report from a consultant pathologist said the cause of Mrs Colbert's death was blood poisoning due to burns.
[ترجمه ترگمان]گزارشی از یک مشاور مشاور گفت که علت مرگ خانم کولبر، مسمومیت خونی ناشی از سوختگی است
[ترجمه گوگل]یک گزارش از یک متخصص آسیب شناسی گفت که علت مرگ خانم کلبرت مسمومیت خون در اثر سوختگی است

8. She warned him that the dye might come out and that he'd get blood poisoning.
[ترجمه ترگمان]او به او هشدار داده بود که رنگ قرمز ممکن است بیرون بیاید و مسموم شود
[ترجمه گوگل]او به او هشدار داد که رنگ ممکن است بیرون بیاید و مسمومیت خون را بگیرد

9. A post-mortem revealed that the woman had died of blood poisoning.
[ترجمه ترگمان]بعد از مرگ آشکار شد که زن براثر مسمومیت خونی کشته شده است
[ترجمه گوگل]پس از مرگ نشان داد که زن از مسمومیت با خون رنج می برد

10. The bites became infected and deteriorated into a threatening case of blood poisoning.
[ترجمه ترگمان]گاز سمی شده و تبدیل به یک مورد تهدید کننده خون شد
[ترجمه گوگل]نیش ها آلوده شده و به یک مورد تهدید کننده مسمومیت خون رسیده است

11. According to the officers at the scene was described, patients have blood poisoning symptoms.
[ترجمه ترگمان]طبق گفته افسران صحنه، بیماران علائم مسمومیت خونی دارند
[ترجمه گوگل]با توجه به افسران در صحنه توصیف شده، بیماران علائم مسمومیت خون دارند


کلمات دیگر: