کلمه جو
صفحه اصلی

angrily


معنی : از روی خشم
معانی دیگر : از روی خشم

انگلیسی به فارسی

از روی خشم


خشمگین، از روی خشم


انگلیسی به انگلیسی

• wrathfully, furiously

مترادف و متضاد

از روی خشم (قید)
angrily

with anger


Synonyms: heatedly, indignantly, testily, irately, crisply, sharply, infuriatedly, savagely, hotly, fiercely, bitterly, furiously, wildly, violently, in anger, crossly, irritably, madly, tempestuously


Antonyms: calmly, softly, gently


جملات نمونه

1. he angrily planted himself in front of the door and did not let anyone get out
او با غضب خود را جلوی در قرار داد و نگذاشت کسی خارج شود.

2. i angrily repelled his suggestion
با خشم پیشنهاد او را رد کردم.

3. he looked angrily at me
او با خشم به من نگاه کرد.

4. she pawed angrily through the papers on her desk
او با خشم کاغذهای روی میزش را دستمالی می کرد.

5. she reacted angrily
واکنش او خشم آمیز بود.

6. she responded angrily to the insult
نسبت به آن توهین واکنش خشم آمیزی کرد.

7. he got up angrily and stalked out of the room
با خشم از جا برخاست و با قدم های بلند از اتاق خارج شد.

8. he talked so angrily that his mouth frothed
آنقدر با خشم حرف زد که دهانش کف کرد.

9. he closed the door angrily
او با خشم در را بست.

10. she tossed her head angrily
از روی خشم سرش را تکان داد.

11. the child pummeled his mother angrily on the stomach
کودک با غضب به شکم مادرش مشت می کوبید.

12. she wagged her finger at me angrily
با خشم انگشتش را به سوی من تکان داد.

13. "a fig for house work!" she said angrily to her husband
((کار خانه به جهنم !)) با خشم به شوهرش گفت.

14. He tore up the letter angrily and threw it into the wastebasket.
[ترجمه ترگمان]نامه را پاره کرد و آن را به سطل کاغذ باطله انداخت
[ترجمه گوگل]او این نامه را خشمگین کرد و آن را به مخزن زباله انداخت

15. He clapped his hat on angrily and walked out.
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت کلاهش را به هم زد و بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او کت و شلوار کلاه خود را خشمگین کرد و راه افتاد

16. Tod shook his head angrily and slung the coil of rope over his shoulder.
[ترجمه ترگمان]Tod با عصبانیت سرش را تکان داد و طناب را روی شانه او انداخت
[ترجمه گوگل]تاد سرش را خشمگین کرد و سیم پیچ طناب را روی شانه اش ریخت

17. She crashed the glass angrily against the table.
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت شیشه را به میز کوبید
[ترجمه گوگل]شیشه ای به طرز عجیبی در برابر جدول سقوط کرد

18. Alex stomped angrily out of the meeting.
[ترجمه ترگمان]الکس با عصبانیت از جلسه بیرون رفت
[ترجمه گوگل]الکس از جلسه خشمگین شد

19. The horse whisked its tail angrily.
[ترجمه ترگمان]اسب دمش را به سرعت تکان داد
[ترجمه گوگل]اسب آن را خشمگین کرد

20. He strode angrily into the classroom.
[ترجمه ترگمان]با عصبانیت به داخل کلاس رفت
[ترجمه گوگل]او عصبانی به کلاس درس رفت

پیشنهاد کاربران

با اعصبانیت

Mark talked to me angrily
مارک با عصبانیت با من حرف زد
🔍🔍

با عصبانیت

باتندی و خشم


با ناراحتی با عصبانیت

با عصبانیت، خشم، تندی

nervously

اعتباری تر


کلمات دیگر: