کلمه جو
صفحه اصلی

clad


معنی : ملبس، مزین
معانی دیگر : (لباس) پوشیده، مزین به، (فلزکاری) فلز دارای روکش از فلزی دیگر، روکش دار، روکش شده، آبکاری شده، زمان گذشته و اسم مفعول فعل: clothe، بازگشت شود به clothe ملبس

انگلیسی به فارسی

پوشاندن، آراستن


پوشیده شده، ملبس، مزین


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
• : تعریف: a past tense and past participle of clothe.
متضاد: nude

- The little girl was playing outside still clad in her Sunday church clothes.
[ترجمه ترگمان] دختر کوچک هنوز لباس کلیسای یکشنبه او را پوشیده بود
[ترجمه گوگل] دختر کوچولوی در خارج از خانه لباسهایش را هم پوشید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clads, cladding, clad
• : تعریف: to bond or attach a metal to (another metal) in order to strengthen or protect it.

• cover with a protective layer, bond one layer of metal to another
dressed, attired, covered
if you are clad in particular clothes, you are wearing them; a literary word.

مترادف و متضاد

ملبس (صفت)
clad, clothed, dressed

مزین (صفت)
clad, ornate

جملات نمونه

1. clad coins
سکه های روکش دار

2. clad in a green overcoat
ملبس به پالتو سبز

3. clad in the beauty of a thousand stars
(لرد بایرون) مزین به زیبایی هزاران ستاره

4. clad steel
پولاد روکش دار

5. a scantly clad lady
خانمی که لباس های نابسنده (برهنگی نما) پوشیده بود

6. She went home and returned more suitably clad.
[ترجمه ترگمان]به خانه رفت و لباس مناسب به تن کرد
[ترجمه گوگل]او به خانه برگشت و به راحتی لباسهایش را باز کرد

7. A strange figure appeared in the doorway, clad in white.
[ترجمه ترگمان]هیکل عجیبی در آستانه در ظاهر شد، ملبس به لباس سفید
[ترجمه گوگل]شکل عجیب و غریب در در آئینه ظاهر شد، سفید پوشیده شده بود

8. She felt hot, despite being clad only in a thin cotton dress.
[ترجمه ترگمان]با وجود اینکه فقط لباس نخی نازک پوشیده بود، احساس گرما می کرد
[ترجمه گوگل]او احساس گرم، با وجود اینکه در لباس پنبه ای نازک پوشیدنی بود

9. The emperor was clad in a rich robe encrusted with jewels.
[ترجمه ترگمان]امپراطور لباس پوشیده از جواهرات را پوشیده بود
[ترجمه گوگل]امپراتور در لباس غنی پوشیدنی با جواهرات پوشید

10. The walls and floors are clad with ceramic tiles.
[ترجمه ترگمان]دیوارها و طبقات با کاشی های سرامیک پوشیده شده اند
[ترجمه گوگل]دیوارها و کف ها با کاشی های سرامیکی پوشیده شده است

11. The mountain was clad in mist.
[ترجمه ترگمان]کوه از مه پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]کوه در غبار پوشیده بود

12. One opened her coat to reveal a scantily clad body.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها کتش را باز کرد تا بدن scantily را آشکار کند
[ترجمه گوگل]یک کت خود را باز کرد تا یک بدن باریک پوشانده شود

13. Her left leg was clad in one of her black lisle stockings.
[ترجمه ترگمان]پای چپش در یکی از جوراب های سیاه her پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]پای چپ او در یکی از جورابهای لیس سیاه او پوشیده شده بود

14. Gwendolen, still clad in dark blue, was indefatigably marching with the party next to a most sympathetic lady.
[ترجمه ترگمان]Gwendolen، که هنوز لباس آبی تیره پوشیده بود، با حزب در کنار یک خانم دلسوز راه می پیمود
[ترجمه گوگل]Gwendolen، هنوز در آبی تیره پوشیده شده بود، بی وقفه با حزب در کنار خانم بسیار دلسوزانه راهپیمایی کرد

clad in a green overcoat

ملبس به پالتو سبز


clad in the beauty of a thousand stars

(لرد بایرون) مزین به زیبایی هزاران ستاره


clad steel

پولاد روکش‌دار


clad coins

سکه‌های روکش‌دار


پیشنهاد کاربران

چادر

دختران چادری

حجاب

پوشیده


کلمات دیگر: