1. Eat less food contains high-fat, especially animality fat.
[ترجمه ترگمان]غذای کمتری بخورید شامل چربی بالا، به خصوص چربی animality
[ترجمه گوگل]خوردن غذاهای کم حاوی چربی های با چربی بالا، به خصوص چربی های گیاهی
2. Man is a entia of animality and civilization.
[ترجمه ترگمان]بشر a تمدن و تمدن است
[ترجمه گوگل]انسان انسان و تمدن است
3. STEP3:The animality whipped cream cooks to ebullition and joined to once steep water of lucky D, the one more rises and go into pumpkin mire in.
[ترجمه ترگمان]STEP۳: The های خامه زده شده، آشپز cream را تحریک می کند و زمانی که یک بار دیگر صعود می کند به باتلاق pumpkin وارد می شود
[ترجمه گوگل]مرحله 3: حیوانات خرد شده خامه کباب را به انفجار و پیوستن به زمانی که آب شسته شده از خوش شانس D، یکی دیگر افزایش می یابد و به خمیر کدو تنبل در
4. Where there is triviality, there is sin and animality.
[ترجمه ترگمان]در نقاطی که ابتذال وجود دارد گناه و گناه وجود دارد
[ترجمه گوگل]جایی که بی اهمیتی وجود دارد، گناه و حیوانات وجود دارد
5. A series of fascinating tales of animality image agree with the need of the motive of represent and opening up.
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از داستان های شگفت انگیز از تصویر animality با نیاز به انگیزه نمایش و باز کردن آن موافق هستند
[ترجمه گوگل]مجموعه ای از داستان های شگفت انگیز تصویر حیوانات با نیاز به انگیزه نمایندگی و باز شدن موافق است
6. Crime were rooted in the animality of human nature, that is human instinct.
[ترجمه ترگمان]جنایت در طبیعت طبیعت انسان ریشه داشت، این غریزه انسانی است
[ترجمه گوگل]جرم در رونق طبیعت انسانی ریشه دارد، که غرایز انسانی است
7. She sees both the animality and the artifice.
[ترجمه ترگمان]طبیعت طبیعت و the را می بیند
[ترجمه گوگل]او می بیند که حیوانات و هنر است
8. People have triple nature, animality, reason and divinity, which they represent the human three different life de sires and being forces.
[ترجمه ترگمان]مردم دارای ماهیتی سه گانه، animality، منطق و الوهیت هستند که نشان دهنده سه زندگی متفاوت انسان و نیروها هستند
[ترجمه گوگل]مردم دارای طبیعت سه گانه، حیوانات، عقل و الوهیت هستند، که آنها را از سه حیوان و حیوانات مختلف تشکیل می دهند
9. The animality of man is important factor of placing premium on crime, the civilization of man is important factor of controlling crime.
[ترجمه ترگمان]نقش مرد عامل مهم قرار دادن حق بیمه بر روی جرم است، تمدن مرد عامل مهم کنترل جرم است
[ترجمه گوگل]حیوانات انسان عامل مهمی در جلب حق بیمه جرم است، تمدن انسان عامل مهمی برای کنترل جرم و جنایت است
10. I am repulsed by the animality of the body, by its dirt and decay.
[ترجمه ترگمان]با the بدن، براثر کثافت و پوسیدگی، عقب رانده شدم
[ترجمه گوگل]من از طریق جثه ای از بدن، خاک و فرسایش آن منع شده است
11. It is human's animality.
[ترجمه ترگمان]طبیعت حیوانی است
[ترجمه گوگل]این حیوان انسان است
12. Your entire humanity and animality.
[ترجمه ترگمان] تمام بشریت و طبیعت تو
[ترجمه گوگل]تمام بشریت و حیوانیت شما
13. He never liked that woman and he begot his children in mere animality.
[ترجمه ترگمان]او هرگز از این زن خوشش نمی آمد و فرزندانش را صرفا از طبیعت به دنیا می آورد
[ترجمه گوگل]او هرگز این زن را دوست نداشت و او فرزندان خود را تنها در حیات وحش بنا نهاد
14. Whichever it is, When there is no love but animality demand for sex in a marriage, who are more painful, men or women?
[ترجمه ترگمان]هر کدام را که باشد، وقتی که عشق و عشق در ازدواج وجود ندارد، چه کسی بیشتر رنج می برد، زن یا زن؟
[ترجمه گوگل]هر کدام از آن، هنگامی که هیچ عشق، اما حیوانات تقاضا برای رابطه جنسی در ازدواج وجود دارد، که بیشتر دردناک است، مردان و زنان؟