کلمه جو
صفحه اصلی

dissemble


معنی : وانمود کردن، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن
معانی دیگر : عوام فریبی کردن، لاپوشانی کردن، (مهجور) تظاهر کردن

انگلیسی به فارسی

نیرنگ زدن، فریب دادن، پنهان کردن، وانمودکردن، بهانه کردن، نادیده گرفتن


متاسفم، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، وانمود کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن


انگلیسی به انگلیسی

• act in a false or misleading manner, disguise one's true motives
if someone dissembles, they hide their real motives or emotions, for example by pretending to have other motives or emotions; a literary word.

مترادف و متضاد

وانمود کردن (فعل)
represent, assume, sham, look, affect, feign, pretend, fake, seem, feint, simulate, put on, dissemble, lead on, personate

پنهان کردن (فعل)
cloak, hide, shadow, cover, mask, conceal, closet, cache, wrap, disguise, dissemble, secrete, dissimulate

نادیده گرفتن (فعل)
disregard, dissemble, repent

تلبیس کردن (فعل)
dissemble

تدلیس کردن (فعل)
dissemble

بهانه کردن (فعل)
dissemble

خشکه مقدس بودن (فعل)
dissemble, dissimulate

disguise, pretend


Synonyms: affect, camouflage, cloak, conceal, counterfeit, cover, cover up, dissimulate, doublespeak, double-talk, dress up, fake, falsify, feign, four-flush, hide, let on, make like, mask, pass, play possum, pussyfoot, put on a false front, put on a front, put on an act, put up a front, put up a smoke screen, sham, shroud, shuck and jive, signify, simulate, stonewall, whitewash


Antonyms: admit, allow


جملات نمونه

1. to dissemble fear by smiling
با لبخند ترس خود را مخفی کردن

2. to dissemble innocence
تظاهر به معصومیت کردن

3. he was a naive child who gradually learned to dissemble
او کودک ساده لوحی بود که کم کم تدلیس آموخت.

4. Who knows not how to dissemble knows not how to live.
[ترجمه فرناز] کسی که نمیداند چطور تظاهرکند نمیداندچطور زندگی کند
[ترجمه ترگمان]کسی نمی داند که dissemble چگونه زندگی کند
[ترجمه گوگل]چه کسی نمی داند چطور خلافش بفهمد چگونه زندگی نمی کند

5. She tried to dissemble her disappointment with a joke.
[ترجمه فرناز] او سعی کرد با شوخی کردن ناامیدیش را پنهان کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد disappointment را از شوخی پنهان کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با ناخوشی ناامیدش کند

6. I tried to dissemble an interest I didn't feel.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم چیزی را که احساس نمی کردم پنهان کنم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم منافع من را احساس نکنم

7. Henry was not slow to dissemble when it served his purposes.
[ترجمه ترگمان]هنری در کار کردن با او آرام نبود
[ترجمه گوگل]هنگامی که اهداف خود را خدمت می کرد، هنری آگاه نبود

8. He sometimes has to dissemble in order to prevail on crucial issues.
[ترجمه ترگمان]او گاهی اوقات باید برای غلبه بر مسائل حیاتی پنهان شود
[ترجمه گوگل]او گاهی اوقات مجبور است که از مسائل حیاتی غافل شود

9. Perhaps it was right to dissemble your love.
[ترجمه ترگمان]شاید حق با توست که love را پنهان کنی
[ترجمه گوگل]شاید حق با عشق تو بود

10. Perhaps it is right to dissemble your love. But - why do you kick me downstairs?
[ترجمه ترگمان]شاید حق با توست که love را پنهان کنی اما … چرا منو به طبقه پایین پرت می کنی؟
[ترجمه گوگل]شاید حق با عشق تو باشد اما - چرا شما را به طبقه پایین تیراندازی می کنید؟

11. Easy to assemble or dissemble for brake lever is considerable to bicycle assembly or repair.
[ترجمه ترگمان]مونتاژ یا پنهان کردن اهرم ترمز برای مونتاژ یا تعمیر دوچرخه بسیار آسان است
[ترجمه گوگل]آسان برای جمع آوری و یا مخالف برای اهرم ترمز قابل توجهی است به دوچرخه مونتاژ و یا تعمیر

12. O, hardness to dissemble! - How do you, Desdemona?
[ترجمه ترگمان]ای سختی to! تو حالت چطوره دزد مونا؟
[ترجمه گوگل]O، سختی مخالفت! - دزموندا چطوری؟

13. They only call it rubbish to dissemble their real motives.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط آن را اشغال می کنند تا از انگیزه های واقعی خود دفاع کنند
[ترجمه گوگل]آنها فقط آن را زباله می نامند تا انگیزه های واقعی خود را مخدوش کنند

14. Theycall it rubbish to dissemble their real motives.
[ترجمه ترگمان]برای پنهان کردن انگیزه های واقعی خود rubbish
[ترجمه گوگل]آنها از بین بردن انگیزه های واقعی خود را از بین می برند

15. Perhaps it was right to dissemble your love. But — why did you kick me downstairs?
[ترجمه ترگمان]شاید حق با توست که love را پنهان کنی اما … چرا منو به طبقه پایین پرت کردی؟
[ترجمه گوگل]شاید حق با عشق تو بود اما - چرا شما به من طبقه پایین کجایی؟

to dissemble fear by smiling

با لبخند ترس خود را مخفی کردن


He was a naive child who gradually learned to dissemble.

او کودک ساده‌لوحی بود که کم‌کم فریب‌کاری آموخت.


to dissemble innocence

تظاهر به معصومیت کردن


پیشنهاد کاربران

توجه نکردن؛تجاهل کردن

تظاهر کردن
پنهان کردن
ریاکاری

تظاهر و ریا کردن


کلمات دیگر: