کلمه جو
صفحه اصلی

boiled


معنی : آب پز

انگلیسی به فارسی

آب پز شده، آب پز


انگلیسی به انگلیسی

• brought to the temperature at which a liquid becomes a gas

مترادف و متضاد

آب پز (صفت)
boiled

جملات نمونه

1. boiled eggs digest easily
تخم مرغ آب پز به آسانی گواریده می شود.

2. boiled potatoes
سیب زمینی آب پز

3. insipid boiled cabbage
کلم جوشانده ی بی مزه

4. i had boiled eggs for breakfast
صبحانه تخم مرغ آب پز خوردم.

5. the milk boiled and started to overflow
شیر جوشید و شروع کرد به سر رفتن.

6. the water boiled and misted up the air of the room
آب جوشید و هوای اتاق را مه آلود کرد.

7. their rivalry boiled over
رقابت آنها به نهایت رسید.

8. what it boiled down to was money
اصل قضیه پول بود.

9. he mouthed down six boiled eggs
او شش تا تخم مرغ آب پز را یکهو رفت بالا.

10. the persistent odor of boiled cabbage
بوی ماندنی کلم آب پزشده

11. Water is converted into steam if it is boiled.
[ترجمه ترگمان]آب اگر آب پز شود به بخار تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]اگر آب پز شود آب به بخار تبدیل می شود

12. The saucepan boiled dry on the stove.
[ترجمه ترگمان]قابلمه روی اجاق خشک شده بود
[ترجمه گوگل]کباب پز خشک شده بر روی اجاق گاز

13. The Mediterranean Sea boiled with the storm.
[ترجمه ترگمان]دریای مدیترانه با طوفان به جوش آمد
[ترجمه گوگل]دریای مدیترانه با طوفان جوشانده شده است

14. I've boiled some potatoes for dinner.
[ترجمه ترگمان]برای شام مقداری سیب زمینی آب پز کردم
[ترجمه گوگل]من بعضی از سیب زمینی ها را برای شام ریختم

15. Let us reheat the cold boiled water.
[ترجمه ترگمان]آب جوشیده را گرم کنیم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید آب پخته شده سرد را گرم کنیم

16. The original speech I had written got boiled down to about ten minutes.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی اصلی که در حدود ده دقیقه به من رسیده بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی اصلی من نوشته شده بود به مدت حدود ده دقیقه جوش

پیشنهاد کاربران

آب پز

آب پز شده

جوشانده شده. ابپز شده


جوشانده شده یا آب پز


کلمات دیگر: