کلمه جو
صفحه اصلی

disciplinarian


معنی : اهل انضباط، نظم دهنده، انضباطی
معانی دیگر : سخت گیر، بنواگر، آمودگرای

انگلیسی به فارسی

انضباطی، اهل انضباط، نظم دهنده


اهل انضباط، نظم‌دهنده، انضباطی


انگلیسی به انگلیسی

• one who enforces order and discipline
if someone in authority is a disciplinarian, they insist that people obey the rules strictly or face severe punishment for failing to do so.

مترادف و متضاد

اهل انضباط (صفت)
disciplinal, disciplinarian, disciplinary

نظم دهنده (صفت)
disciplinal, disciplinarian, disciplinary

انضباطی (صفت)
disciplinal, disciplinarian, disciplinary

person who makes others work hard


Synonyms: authoritarian, bully, despot, drill sergeant, enforcer, formalist, master, sergeant, stickler, strict teacher, sundowner, teacher, trainer, tyrant


جملات نمونه

1. an exact disciplinarian
آدم سختگیر در امور انضباطی

2. our teacher was a strict disciplinarian
معلم ما سخت اهل انضباط بود.

3. He has a reputation for being a strict disciplinarian.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر سختگیر بودن و سختگیر بودن شهرت دارد
[ترجمه گوگل]او یک رقیب سختگیرانه است

4. He could be a severe disciplinarian but he was not a rigid man.
[ترجمه ترگمان]او می تواند بسیار سختگیر باشد، اما مرد سرسختی نبود
[ترجمه گوگل]او می تواند یک رشته انسانی شدید باشد اما او یک مرد سفت و سخت نیست

5. He was a real disciplinarian who believed that playing the right notes is the most important thing in music.
[ترجمه ترگمان]او disciplinarian واقعی بود که معتقد بود نواختن نت های صحیح مهم ترین چیز در موسیقی است
[ترجمه گوگل]او یک فرد انضباطی بود که اعتقاد داشت که بازی کردن یادداشت های مناسب مهم ترین چیز در موسیقی است

6. She's a very strict disciplinarian.
[ترجمه ترگمان]او خیلی سختگیر و سختگیر است
[ترجمه گوگل]او یک رشته سختگیرانه است

7. Her father was a Baptist minister and strong disciplinarian.
[ترجمه ترگمان]پدرش یک کشیش باپتیست و disciplinarian قوی بود
[ترجمه گوگل]پدرش یک وزیر باپتیست و ریاست محکمی بود

8. She was a wonderful teacher, but a strict disciplinarian.
[ترجمه ترگمان]معلم خیلی خوبی بود، اما نه مربی سختگیر
[ترجمه گوگل]او یک معلم فوق العاده بود، اما یک رشته سختگیرانه بود

9. Nana, in fact, had been the disciplinarian in my family.
[ترجمه ترگمان]در واقع، نانا در خانواده من بود
[ترجمه گوگل]در حقیقت، نانا در خانواده من رضایتبخش بود

10. Dad was a strict disciplinarian .
[ترجمه ترگمان]پدر خیلی سختگیر و سختگیر بود
[ترجمه گوگل]پدر مصنوعی شدید بود

11. His disciplinarian approach was seen to be at odds with West Ham's tradition as a freewheeling and creative team.
[ترجمه ترگمان]رویکرد disciplinarian در مقایسه با سنت هام به عنوان یک تیم خلاق و خلاق به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]رویکرد انضباطی او با سنت وست هام به عنوان یک تیم آزادیخواه و خلاق به نظر می رسید

12. A disciplinarian, a no-nonsense guy.
[ترجمه ترگمان]- بله، این طور نیست
[ترجمه گوگل]یک رشته انضباطی، یک مرد بی معنی

13. The transform disciplinarian of N, S was studied contrastively during coal pyrolysis and gasification.
[ترجمه ترگمان]سبک تبدیل به شیوه disciplinarian N، S در طول گرماکافت و گازی سازی زغال سنگ مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]انضباطی مبنی بر N، S در مقایسه با pyrolysis زغال سنگ و گازسیون مطالعه شد

14. He's no disciplinarian, ie He does not or cannot maintain discipline.
[ترجمه ترگمان]مربی گری نیست، یعنی نمی تواند نظم و انضباط را حفظ کند
[ترجمه گوگل]او هیچ نظارتی ندارد، یعنی او نمی تواند یا نمی تواند رشته ای را حفظ کند

15. The influence disciplinarian of scanning speed on tungstic electrode argon arc hardening effect on surface of boron cast iron was investigated.
[ترجمه ترگمان]تاثیر سخت گیری سرعت اسکن بر روی الکترود argon، اثر hardening روی سطح چدن cast مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]تأثیر انضباطی سازنده سرعت اسکن در اثر سخت شدن قوس الکترود الکترود آرگون بر روی سطح چدن بور مورد بررسی قرار گرفت

Our teacher was a strict disciplinarian.

معلم ما سخت اهل انضباط بود.


پیشنهاد کاربران

ناظم


کلمات دیگر: