1. he was accused of disloyalty and expelled from the party
به اتهام خیانتکاری از حزب اخراج شد.
2. he was afraid lest his kindness toward his stepmother be construed as disloyalty to his own mother
می ترسید که مبادا مهربانی او به نامادریش نوعی بی وفایی نسبت به مادرش تلقی شود.
3. Her friends accused her of disloyalty.
[ترجمه ترگمان]دوستانش او را به خیانت متهم کردند
[ترجمه گوگل]دوستانش او را متهم به بی حرمتی کردند
4. He was dismayed to learn of their disloyalty.
[ترجمه ترگمان]از خیانتی که به او کرده بود وحشت داشت
[ترجمه گوگل]او از نومیدی خود بی خبر بود
5. She felt guilty of disloyalty to her dead husband.
[ترجمه ترگمان]نسبت به شوهر مرده اش احساس گناه می کرد
[ترجمه گوگل]او احساس گناه ناکارایی به شوهر مرده خود را
6. He was/felt deeply wounded by their disloyalty.
[ترجمه ترگمان]از خیانت آن ها عمیقا مجروح شده بود
[ترجمه گوگل]او با شدت وحشتناکی از او زخمی شد
7. He has shown disloyalty to the party and is not to be trusted.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به حزب خیانت کرده است و مورد اعتماد نیست
[ترجمه گوگل]او بی احتیاطی به حزب نشان داده است و قابل اعتماد نیست
8. Pollsters have searched in vain for pockets of disloyalty.
[ترجمه ترگمان]Pollsters بی هوده در جیب های او جستجو کردند
[ترجمه گوگل]رأی دهندگان برای بیدار شدن از بی احترامی بیهوده جستجو کرده اند
9. She put the thought aside, ashamed of her disloyalty.
[ترجمه ترگمان]این فکر را کنار گذاشت و از خیانت خود شرمنده شد
[ترجمه گوگل]او این افکار را کنار گذاشت، شرمنده از نومیدی او بود
10. Perhaps disloyalty to an existing dispensation that has endowed one with one's privileges does look like radical chic.
[ترجمه ترگمان]شاید خیانت به یکی از مقررات موجود که دارای اختیارات یک به یک است، مانند یک رادیکال شیک به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]شاید نومیدی بودن به اختیارات موجود که یکی را با امتیازات خود به ارمغان آورده است، شیک رادیکال است
11. They may even accuse them of disloyalty, or make some spiteful remark about the friends'parents.
[ترجمه ترگمان]آن ها حتی ممکن است آن ها را به خیانت متهم کنند و یا اظهارات بدی درباره والدین دوستان به عمل آورند
[ترجمه گوگل]آنها حتی ممکن است آنها را از نافرمانی متهم کنند و یا برخی از سخنان خجالتی را در مورد دوستان دوستان انجام دهند
12. Disloyalty and betrayal have undermined resistance throughout the war.
[ترجمه ترگمان]خیانت و خیانت مقاومت در سراسر جنگ را تضعیف کرده است
[ترجمه گوگل]بی تفاوتی و خیانت باعث مقاومت در سراسر جنگ شده است
13. They may even accuse them of disloyalty.
[ترجمه ترگمان]آن ها حتی ممکن است آن ها را به خیانت متهم کنند
[ترجمه گوگل]آنها حتی ممکن است آنها را از نافرمانی متهم کنند
14. Refusing to defend parents, school, or country is disloyalty.
[ترجمه ترگمان]امتناع از دفاع از والدین، مدرسه و یا کشور خیانت است
[ترجمه گوگل]رد دفاع از والدین، مدرسه یا کشور ناتوانی است
15. They may even accuse the child of disloyalty.
[ترجمه ترگمان]آن ها حتی ممکن است کودک را به خیانت متهم کنند
[ترجمه گوگل]آنها حتی ممکن است فرزند نومیدی را متهم کنند