کلمه جو
صفحه اصلی

dissatisfied


ناراضی، ناخشنود، ناخرسند، ناخوشنود

انگلیسی به فارسی

ناراضی ،ناخوشنود


انگلیسی به انگلیسی

• not satisfied, discontented, displeased
if you are dissatisfied, you are not contented, or are not satisfied with something.

مترادف و متضاد

Antonyms: contented, fulfilled, gratified, happy, pleased, satisfied


discontented, unhappy


Synonyms: annoyed, begrudging, bothered, complaining, crabby, critical, disaffected, disappointed, disgruntled, displeased, ennuied, envious, faultfinding, fed-up, fretful, fretting, frustrated, griping, grudging, grumbling, grumpy, insatiable, irked, jaundiced, jealous, kvetching, malcontent, malcontented, not satisfied, offended, picky, plaintive, put-out, querulous, sniveling, sulky, sullen, unappeased, unassuaged, unfulfilled, ungratified, unsated, unsatisfied, vexed


جملات نمونه

to be dissatisfied with ...

ناراضی بودن از ...


1. some dissatisfied officers staged a coup d'etat
برخی از افسران ناراضی دست به کودتا زدند.

2. to be dissatisfied with . . .
ناراضی بودن از . . .

3. the room was comfortable but the food dissatisfied all of us
اتاق راحت بود ولی خوراک همه ی ما را ناراضی کرد.

4. Everyone is dissatisfied with his own fortune.
[ترجمه ترگمان]همه از ثروت خود ناراضی هستند
[ترجمه گوگل]همه با ثروت خود ناراضی هستند

5. She was dissatisfied with the job.
[ترجمه ترگمان]از این کار ناراضی بود
[ترجمه گوگل]او با شغل ناراضی بود

6. I'm thoroughly dissatisfied with your work.
[ترجمه ترگمان]من از کار شما ناراضی هستم
[ترجمه گوگل]من کاملا با کار شما ناراضی هستم

7. The decision left us feeling deeply dissatisfied.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم ما را به شدت ناراضی کرد
[ترجمه گوگل]این تصمیم ما را به شدت ناراضی احساس کرد

8. Did he mean he was dissatisfied with our service?
[ترجمه R.S] ایا منظور او این بود که از خدمات ما ناراضی است؟
[ترجمه ترگمان]آیا او به این معنی بود که از خدمات ما ناراضی است؟
[ترجمه گوگل]آیا او به این معنی بود که از خدمات ما ناراضی بود؟

9. I'm dissatisfied with his answer.
[ترجمه ترگمان]از جوابش ناراضی هستم
[ترجمه گوگل]من با پاسخ خود ناراضی هستم

10. He became increasingly dissatisfied and querulous in his old age.
[ترجمه ترگمان]در سنین پیری به شدت ناراضی و ناراضی می شد
[ترجمه گوگل]او در دوران پیری خود به طور فزاینده ای ناراضی و غم انگیز بود

11. I overheard them say they were dissatisfied.
[ترجمه ترگمان]صدای آن ها را شنیدم که می گفتند ناراضی بودند
[ترجمه گوگل]من آنها را شنیدم که آنها ناراضی بودند

12. She was feeling very dissatisfied with her lot.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]او خیلی ناراضی بود

13. There was a dissatisfied look in the magager's eyes.
[ترجمه ترگمان]نگاهی حاکی از نارضایتی در چشمان magager دیده می شد
[ترجمه گوگل]یک نگاه ناراضی در چشمهای مجارانه وجود داشت

14. She's very dissatisfied at not getting a bonus.
[ترجمه ترگمان]اون از اینکه جایزه بگیره خیلی ناراضی است
[ترجمه گوگل]او بسیار ناراضی نیست که پاداش دریافت کند

Some dissatisfied officers staged a coup d'etat.

برخی از افسران ناراضی دست به کودتا زدند.


پیشنهاد کاربران

ناخشنود
نامطلوب
ناراضی

ناراضی


کلمات دیگر: