کلمه جو
صفحه اصلی

bonny


معنی : جذاب، دلپذیر، زیبا، قوی و زیبا
معانی دیگر : bonnie : زیبا

انگلیسی به فارسی

( bonnie =) زیبا، جذاب، دلپذیر، قوی و زیبا


انگلیسی به انگلیسی

• pretty, handsome (scottish); pleasant, fine (british); healthy
in some dialects of english, bonny means pretty or nice to look at.

مترادف و متضاد

جذاب (صفت)
absorbing, charming, appealing, nifty, cute, slick, fetching, lovable, loveable, dashing, bonnie, bonny, copacetic, personable, well-off

دلپذیر (صفت)
pleasant, nice, handsome, agreeable, mellow, graceful, scrumptious, amiable, lovely, loved, bonnie, bonny, gracious, placable, euphonious, euphonic, melodic, palatable, delightful, melodious, kindly

زیبا (صفت)
cute, yummy, handsome, beautiful, scrumptious, spiffy, fair, beauteous, elegant, picturesque, goodly, well-favored, well-favoured, bonnie, bonny, chic, stylish, dinky, eyeful, pulchritudinous

قوی و زیبا (صفت)
bonnie, bonny

جملات نمونه

1. a bonny lass
دخترک تو دل برو

2. A bonny, bouncing baby, Freddie was her heart's desire and joy.
[ترجمه ترگمان]فردی مثل بچه ای که در حال بالا و پایین رفتن بود آرزوی قلبی و شادی او بود
[ترجمه گوگل]فردی، کودک تندرست، فردی میل و شادی قلبش بود

3. Jemima was a bonny Highland lassie of
[ترجمه ترگمان]جمی ما دختری زیبا و نازی بود
[ترجمه گوگل]Jemima یک جادوگر Highland Highland بود

4. Bonny Hicks appeared to me to be the paradigmatic example of an autonomous, free-choosing individual who decided early on to construct a lifestyle congenial to her idiosyncratic sense of self-expression.
[ترجمه ترگمان]Bonny هیکس به نظر من مثالی مثالی از یک فرد مستقل و مستقل است که در ابتدا تصمیم گرفت سبک زندگی را متناسب با مفهوم ویژه خود بیان کند
[ترجمه گوگل]بنی هیکس به من نشان داد که نمونهی پارادایمی از یک شخص مستقل و فرد آزاد است که تصمیم گرفت در اوایل تصمیم بگیرد که یک سبک زندگی سازنده را به معنای خودسانسوری خود بگوید

5. The cat wasn't the bonny creature it had been when Rose had first given it to him.
[ترجمه ترگمان]وقتی رز اولین بار بود که رز آن را به او داده بود گربه زیبا نبود
[ترجمه گوگل]گربه موجودی نجیب زاده نبود، زمانی که رز در ابتدا به او داده بود

6. Mrs Addison was a bonny woman with a mass of dark hair which she wore in a coil.
[ترجمه ترگمان]خانم آدیسون یک زن زیبا و زیبا بود با انبوهی از موهای تیره که در خود پیچیده بود
[ترجمه گوگل]خانم Addison زن بامزه با جرمی از موهای تیره بود که در یک سیم پیچ پوشیده بود

7. And did you ever see such a bonny piece?
[ترجمه ترگمان]آیا تا به حال این قطعه زیبا را دیده ای؟
[ترجمه گوگل]و آیا تا به حال چنین قطعه خوبی را دیده اید؟

8. The arrival of this bonny bawling boy had caused considerable consternation.
[ترجمه ترگمان]به محض رسیدن این پسر بیچاره، از شنیدن این فریاد و زاری بسیار ناراحت شده بود
[ترجمه گوگل]ورود این پسر خوش تیپ باشکوه موجب ناامیدی شدید شد

9. And you are the hot favourite, bonny lass.
[ترجمه ترگمان]و تو هم آن دختر کوچولوی جذاب و دوست داشتنی هستی
[ترجمه گوگل]و شما داغ مورد علاقه، خوش شانس lass

10. I must say, love, you're looking very bonny!
[ترجمه ترگمان]باید بگویم، عشق، تو خیلی زیبا به نظر می رسی!
[ترجمه گوگل]باید بگم، عشق، خیلی خوبه

11. Or as a bonny nine-year-old, celebrating her first Christmas at Watton . . . with only five years of life left to her.
[ترجمه ترگمان]یا به عنوان یک بچه خوشگل ۹ ساله که اولین کریسمس او را در Watton جشن گرفته بود و تنها پنج سال زندگی برایش باقی مانده بود
[ترجمه گوگل]یا به عنوان یک زوج 9 ساله، جشن اولین کریسمس خود را در Watton با تنها پنج سال زندگی به او رسیده است

12. Photographs indicate that she was a bonny young lass likely to stir the emotions of any number of local young men.
[ترجمه ترگمان]عکس ها حاکی از آن هستند که او دختر زیبا و زیبایی است که احساسات بسیاری از مردان جوان را تحریک می کند
[ترجمه گوگل]عکاسان نشان می دهند که او یک زن جوان با شکوه است که احتمالا احساسات هر مرد جوان محلی را خنثی می کند

13. Bonny, take the next dirt track on the left.
[ترجمه ترگمان]Bonny، رد بعدی را از سمت چپ ببر
[ترجمه گوگل]بانی، آهنگ بعدی خاک را در سمت چپ ببرید

14. Don't be hard on the bonny lass.
[ترجمه ترگمان]به آن دخترک زیبا سخت نگیر
[ترجمه گوگل]سخت نباشید به بچه گربه خنده دار

پیشنهاد کاربران

خوشگل ، شاداب


کلمات دیگر: