کلمه جو
صفحه اصلی

disfranchise


معنی : از حق رای یا انتخاب محروم کردن
معانی دیگر : از حقوق شهروندی محروم کردن (به ویژه از حق رای)، از حقوق اجتماعی محروم کردن، (از امتیاز یا حق ویژه ای) محروم کردن، امتیاز زدایی کردن، جواز و حقوق انحصاری را (از شخص یا موسسه) پس گرفتن، از عضویت برکنار کردن

انگلیسی به فارسی

از حق رأی یا انتخاب محروم کردن


فریب دادن، از حق رای یا انتخاب محروم کردن


انگلیسی به انگلیسی

• take away rights which belong to a citizen (i.e. right to vote)

مترادف و متضاد

از حق رای یا انتخاب محروم کردن (فعل)
disfranchise

جملات نمونه

1. laws whose aim was to disfranchise blacks
قوانینی که هدف آن محروم کردن سیاهان از حق رای بود

laws whose aim was to disfranchise blacks

قوانینی که هدف آن محروم کردن سیاهان از حق رأی بود



کلمات دیگر: