کلمه جو
صفحه اصلی

dishearten


معنی : دلسرد کردن، نومید کردن
معانی دیگر : مایوس و مرعوب کردن، کم دل کردن، بدروحیه کردن، افسرده و نومید کردن، دلسرد و بیمناک کردن، نگران کردن

انگلیسی به فارسی

دلسرد کردن، نومید کردن


ناامید کننده، دلسرد کردن، نومید کردن


انگلیسی به انگلیسی

• discourage, depress, dispirit

مترادف و متضاد

دلسرد کردن (فعل)
estrange, dissuade, dispirit, disappoint, discourage, dishearten, unnerve

نومید کردن (فعل)
dishearten

depress, ruin one’s hopes


Synonyms: cast down, chill, crush, damp, dampen, dash, daunt, deject, demoralize, deter, discourage, disincline, dismay, disparage, dispirit, get down, humble, humiliate, indispose, put a damper on, put down, shake, throw a pall over


Antonyms: encourage, hearten, inspirit


جملات نمونه

1. his writings disturb and dishearten the reader
نوشته های او خواننده را نگران و مایوس می کند.

2. the difficulty of this problem does not dishearten me
دشواری این مسئله مرا دلسرد نمی کند.

3. Don't be disheartened by a single failure.
[ترجمه محمد تردست] با اولین شکست ( یا حالا یه شکست ) تو که نباید دلسرد شی ( یا نا امید نشو )
[ترجمه ترگمان]با یک شکست روبرو نشوید
[ترجمه گوگل]از یک شکست تنها دلسرد نشوید

4. He was beginning to feel very disheartened.
[ترجمه ترگمان]داشت افسرده می شد
[ترجمه گوگل]او شروع به احساس ناراحتی کرد

5. Those young men are too easily disheartened by difficulties.
[ترجمه ترگمان]این مردان جوان خیلی زود از مشکلات ناامید می شوند
[ترجمه گوگل]این مردان جوان به راحتی با مشکلات مواجه می شوند

6. She was disheartened at the result.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه ناامید شده بود
[ترجمه گوگل]او در نتیجه ناامید شد

7. He's easily disheartened by difficulties.
[ترجمه ترگمان]به راحتی از مشکلات ناامید می شود
[ترجمه گوگل]او به راحتی با مشکلات مواجه می شود

8. He was disheartened by their hostile reaction.
[ترجمه ترگمان]از عکس العمل خصمانه آن ها دلسرد شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط واکنش خصمانه خود دلسرد شد

9. He felt disheartened at his failure.
[ترجمه ترگمان]از این کار نومید شد
[ترجمه گوگل]او در نارضایتی خود احساس ناراحتی کرد

10. The peasants were dismally disheartened by the long drought.
[ترجمه ترگمان]دهقانان از خشکسالی دراز نومید شده بودند
[ترجمه گوگل]دهقانان به دلیل خشکسالی طولانی ناامید شده بودند

11. News of another job rejection disheartened her badly.
[ترجمه ترگمان]خبر یکی دیگر از مشاغل به شدت او را ناامید کرد
[ترجمه گوگل]اخبار مربوط به اخراج کار دیگری او را بدبختی بخشید

12. She was very disheartened by the results of the test.
[ترجمه ترگمان]او از نتایج آزمایش ها ناامید شده بود
[ترجمه گوگل]او از نتایج آزمایش بسیار ناراحت بود

13. Don't let this set - back dishearten you.
[ترجمه ترگمان]نذار این کار دوباره شروع بشه
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید که این مجموعه، شما را ناراحت کند

14. It's disheartening to see what little progress has been made.
[ترجمه ترگمان]ناامید کننده است که ببینیم پیشرفت کمی صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]ناامید کننده است تا ببینیم پیشرفت کمی انجام شده است

15. The feeble applause disheartened us.
[ترجمه ترگمان]صدای تشویق feeble ما را دلسرد کرد
[ترجمه گوگل]کف زدن ضعیف ما را ناراحت کرد

The news that the commander had been shot disheartened the soldiers.

خبر تیر خوردن فرمانده سربازان را دل‌سرد کرد.



کلمات دیگر: