کلمه جو
صفحه اصلی

dishevel


معنی : پریشان کردن، ژولیده کردن، اشفته کردن
معانی دیگر : (موی سر) ژولیده، پریشتن، (جامه) نامرتب و چروکدار کردن یا شدن، (جامه) نامرتب و ناجور کردن

انگلیسی به فارسی

پریشان کردن، ژولیده کردن، آشفته کردن


ریزش، پریشان کردن، ژولیده کردن، اشفته کردن


انگلیسی به انگلیسی

• (about hair, clothing, etc.) wear loosely, let fall in disorder; disarrange, make untidy

مترادف و متضاد

پریشان کردن (فعل)
agitate, stress, confound, distract, afflict, ail, discompose, dishevel, disturb, faze, nonplus, tousle, oppress, disperse

ژولیده کردن (فعل)
confuse, embarrass, dishevel, daze, ruffle, bemuse, tangle

اشفته کردن (فعل)
confuse, flummox, dishevel, upset, puzzle, harrow, mess, put out, entangle, embrangle, roil, embroil

جملات نمونه

He got out of the bed with disheveled hair and went straight to the kitchen.

او با موهای ژولیده از بستر برخاست و یکراست به آشپزخانه رفت.


1. The wind dishevelled her hair and skirt.
[ترجمه ترگمان]باد موهایش را پریشان کرده بود
[ترجمه گوگل]باد موی و دامن خود را از بین برد

2. He looked tired, dishevelled and very pale.
[ترجمه ترگمان]خسته به نظر می رسید، آشفته و بسیار پریده رنگ
[ترجمه گوگل]او خسته، مبهوت و بسیار پائین نگاه کرد

3. He ran in looking rather dishevelled.
[ترجمه ترگمان]با حالتی پریشان به راه خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]او در حال نگاه کردن به رختخواب بود

4. Pam arrived late, dishevelled and out of breath.
[ترجمه ترگمان] پم \"دیر رسید،\" dishevelled \"و خارج از نفس\"
[ترجمه گوگل]پام دیر رسید، بی روح و بدون نفس

5. The wind dishevelled the newspapers on the table.
[ترجمه ترگمان]باد روزنامه ها را به هم ریخته بود
[ترجمه گوگل]باد روزنامه ها را روی میز گذاشت

6. He arrived on January disheveled and much the worse for wear.
[ترجمه ترگمان]او در ماه ژانویه به شهر آمد و لباس های بدتر برای پوشیدن به تن داشت
[ترجمه گوگل]او در ماه ژانویه وارد شد و خیلی بد برای پوشیدن

7. His tie was askew and his hair dishevelled.
[ترجمه ترگمان]کراواتش کج شده بود و موهایش ژولیده بود
[ترجمه گوگل]کراوات او کتک خورده بود و موهایش پوشیده بود

8. In it the artist portrays a disheveled thirty-one-year-old Morisot averting her gaze from the viewer.
[ترجمه ترگمان]در آن هنرمند یک Morisot سی و یک ساله را به تصویر می کشد که نگاهش را از بیننده برگرداند
[ترجمه گوگل]در آن، هنرمند یک ماریسوت، سی و یک ساله را که از بیننده دور نگاهش می کند، تصویر می کند

9. He looked dishevelled and felt it.
[ترجمه ترگمان]آشفته به نظر می رسید و آن را احساس می کرد
[ترجمه گوگل]او بی نظیر نگاه کرد و احساس کرد

10. She was conscious of her rather dishevelled appearance.
[ترجمه ترگمان]متوجه ظاهر پریشان او شده بود
[ترجمه گوگل]او از ظاهر غلط خود آگاه بود

11. Her hair was dishevelled and her green eyes full of sleep.
[ترجمه ترگمان]موهایش ژولیده بود و چشمان سبزش پر از خواب بود
[ترجمه گوگل]موهایش پاره شد و چشمهای سبزش پر از خواب بود

12. His suit was disheveled, his shoes caked with mud; his hands moved abstractly before him.
[ترجمه ترگمان]کت و شلوارش ژولیده بود، کفش هایش با گل پوشیده شده بود؛ دستانش به طور جدی قبل از او حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]کت و شلوار او خراشیده بود، کفش های او را با گل گشاد؛ دستانش به طور انتزاعی قبل از او نقل مکان کرد

13. She sat in the dishevelled shabby glamour of her bedroom and stared out of the window for hours at a time.
[ترجمه ترگمان]او در حالی پریشان و آشفته در اتاق خوابش نشسته بود و ساعت ها از پنجره بیرون را نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او در زرق و برق تند و زننده اتاق خواب خود نشسته و از پنجره به مدت چند ساعت در یک زمان خیره شد

14. One is relaxed, the other dishevelled.
[ترجمه ترگمان]یکی استراحت می کند، دیگری dishevelled
[ترجمه گوگل]یکی آرام است، دیگری رنج می برد

15. The distressed and dishevelled schoolgirl was found whimpering in the garden by the owner of the bungalow.
[ترجمه ترگمان]دختر مدرسه ای پریشان و پریشان در باغ به وسیله صاحب خانه whimpering ناله می کرد
[ترجمه گوگل]دانش آموز ناراحت و ناراحت شده در باغ توسط صاحب خانه یخ زدگی یافت


کلمات دیگر: