کلمه جو
صفحه اصلی

circumnavigate


معنی : زمین را دورزدن، پیرامون پیمودن
معانی دیگر : (با کشتی یا هواپیما یا فضاپیما) دور چیزی گشتن، دورتادورگیتی یا اقلیمی کشتی رانی کردن

انگلیسی به فارسی

دور تا دور گیتی یا اقلیمی کشتیرانی کردن، زمین را دور زدن، پیرامون پیمودن


دور زدن، زمین را دورزدن، پیرامون پیمودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: circumnavigates, circumnavigating, circumnavigated
مشتقات: circumnavigable (adj.), circumnavigation (n.), circumnavigator (n.)
• : تعریف: to go entirely around, esp. by sailing.
مشابه: circle

- The Portuguese explorer Ferdinand Magellen is said to be the first seaman to circumnavigate the globe.
[ترجمه ترگمان] کاشف پرتغالی، فردیناند Magellen، گفته می شود که اولین ملوان است که دنیا را دور می زند
[ترجمه گوگل] گفته می شود Ferdinand Magellen، پرتغال، اولین کشتی گیر جهان است

• sail around the world in a ship

مترادف و متضاد

زمین را دور زدن (فعل)
circumnavigate

پیرامون پیمودن (فعل)
circumnavigate

جملات نمونه

1. he was the first to circumnavigate the earth in a boat
او اولین کسی بود که کره ی زمین را با کشتی دور زد.

2. Magellan was the first person to circumnavigate the globe.
[ترجمه ترگمان]ماژلان اولین کسی بود که کره زمین را دور زد
[ترجمه گوگل]ماژلان اولین فردی بود که در سراسر جهان به دور زمین می رفت

3. Joshua Slocum, the first man to circumnavigate the globe alone, saw a phantom during his epic voyage.
[ترجمه ترگمان]جاشوا اسلوکام \" اولین مردی بود که با دور زدن کره زمین، شبح را در حین سفر حماسی دید
[ترجمه گوگل]یوشعا Slocum، اولین مردی که تنها در اطراف زمین پرواز می کرد، در طول سفر حماسی خود فانتوم را دید

4. Some 40, 000 miles of seamounts circumnavigate the globe.
[ترجمه ترگمان]حدود ۴۰ هزار میل از seamounts دور دنیا را دور می زنند
[ترجمه گوگل]حدود 40، 000 مایل از زیر دریایی ها دور دنیا می چرخند

5. Evans had taken Gwen's arm to help her circumnavigate a frozen puddle.
[ترجمه ترگمان]اونز برای کمک به دور زدن یک گودال یخ زده بازوی Gwen را گرفته بود
[ترجمه گوگل]ایوانز بازوی گوان را گرفته بود تا به او کمک کند که یک گودال یخ زده را دور زد

6. Ahead of me lay an historic mission: to circumnavigate London using hired transport, and return within 80 days.
[ترجمه ترگمان]پیش از من یک ماموریت تاریخی بود: دور زدن لندن با استفاده از حمل و نقل کرایه ای، و بازگشت ظرف ۸۰ روز
[ترجمه گوگل]پیش از من یک مأموریت تاریخی را برای استفاده از حمل و نقل اجباری در لندن دور زدم، و ظرف مدت 80 روز بازگشت

7. Ferdinand Magellan's expedition was the first to circumnavigate the globe.
[ترجمه ترگمان]سفر فردیناند ماژلان اولین کشتی برای دور زدن کره زمین بود
[ترجمه گوگل]اکسپدیشن فردیناند ماژلان اولین کسی بود که به دور زمین میرفت

8. He plans to circumnavigate the world in a helium balloon. sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد دنیا را با یک بالون هلیوم دور کند فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]او قصد دارد جهان را در یک بادکنک هلیوم بچرخاند فرهنگ لغت جمله

9. Request circumnavigation ( to circumnavigate ) 30 km right of track ( airway ) to avoid the thunderstorm.
[ترجمه ترگمان]درخواست circumnavigation (برای دور زدن)۳۰ کیلومتر از مسیر (راه تنفسی)برای جلوگیری از رعد و برق
[ترجمه گوگل]برای دور زدن از رعد و برق از 30 کیلومتر به سمت راست مسیر (راه هوایی) درخواست کنید

10. The average British holidaymaker will travel 24000 miles during their lifetime - enough to circumnavigate the globe times, new research has claimed.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات جدید ادعا کرده اند که متوسط holidaymaker بریتانیایی در طول زندگی خود به اندازه ۲۴۰۰۰ مایل سفر خواهند کرد - به اندازه کافی برای دور زدن کره زمین
[ترجمه گوگل]معاون وزیر امور خارجه بریتانیا در طول عمر خود 24000 مایل سفر می کند - به اندازه کافی برای دور زدن دوران جهان، تحقیقات جدید ادعا کرده اند

He was the first to circumnavigate the Earth in a boat.

او اولین کسی بود که کره‌ی زمین را با کشتی دور زد.


the circumnavigation of the moon

چرخش به دور ماه


پیشنهاد کاربران

in anatomy - to bypass - ( for example: to circumnavigat

to bypass ( in anatomy ) .

To go around completely especially by water


کلمات دیگر: