کلمه جو
صفحه اصلی

clink


معنی : سلول زندان، جلنگ جلنگ صدا کردن، بصدا دراوردن
معانی دیگر : صدای جینگ کردن، با صدای جینگ به هم زدن، جرنگیدن، (بیشتر در انگلیس - عامیانه) هلفدان، هلفدونی، زندان، حبس، (صدای به هم خوردن دو لیوان یا گیلاس) جینگ، کلینک، بصدا دراوردن شیشه

انگلیسی به فارسی

جلنگ‌جلنگ صدا کردن، به صدا درآوردن (شیشه)


کلینیک، سلول زندان، جلنگ جلنگ صدا کردن، بصدا دراوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: clinks, clinking, clinked
• : تعریف: to make or cause to make a short, sharp, ringing sound.
مترادف: chink
مشابه: ding, ring, ting, tinkle

- The edge of his glass clinked against his teeth.
[ترجمه ترگمان] لبه لیوانش از دندان هایش صدا می کرد
[ترجمه گوگل] لبه شیشه اش در برابر دندان هایش کوبید
اسم ( noun )
• : تعریف: a clinking sound.
مترادف: chink
مشابه: ding, ring, ting, tinkle

- the clink of silver coins
[ترجمه ترگمان] صدای برخورد سکه های نقره
[ترجمه گوگل] صاف کردن سکه نقره

• light sharp ringing sound, clank; prison (slang)
make a light sharp sound, ring, jingle, chink
when glass or metal objects clink, they touch each other and make a short, light sound. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...the clink of glasses.

مترادف و متضاد

bang against, ring


سلول زندان (اسم)
clink

جلنگ جلنگ صدا کردن (فعل)
clink

بصدا دراوردن (فعل)
clink

Synonyms: chink, clang, jangle, jingle, sound, tingle, tinkle


جملات نمونه

1. we could get a year in the clink if they catch us
اگر ما را بگیرند ممکن است یک سال تو هلفدونی بیفتیم.

2. Everyone always said Joe would end up in clink.
[ترجمه ترگمان] همه میگفتن که \"جو\" آخرش به جام می رسه
[ترجمه گوگل]هر کس همیشه می گفت جو به پایان می رسد در دل شکسته

3. Don't clink the keys in your pocket.
[ترجمه ترگمان]کلیدها را توی جیبت نگذار
[ترجمه گوگل]کلیدها را در جیب خود نگذارید

4. I could hear the clink of coins in his pocket.
[ترجمه ترگمان]صدای برخورد دو سکه در جیبش را می شنیدم
[ترجمه گوگل]من می توانم از سکه ها در جیب خود بشنوم

5. I enjoy the clink of our heels on linoleum, the perplexity of lifts and maps.
[ترجمه ترگمان]از صدای برخورد پاشنه our روی کف پوش لاستیکی لذت می برم، و این شک و تردید از بالا بردن نقشه و نقشه ها لذت می برم
[ترجمه گوگل]من از پاشنه های ما روی مشمع کف اتاق، ناراحتی های بالابر و نقشه ها لذت می برم

6. In his room Benjy heard the first clink.
[ترجمه ترگمان]در اتاق خود صدای برخورد اول را شنید
[ترجمه گوگل]در اتاق خود، بنجی اولین صدای شنیدن را شنید

7. There was a scraping and a clink.
[ترجمه ترگمان]صدای خراش و صدای برخورد به گوش رسید
[ترجمه گوگل]یک خراشیدگی و خراش وجود داشت

8. His glinting nails swish and clink as he chases me down a long hallway hung with pictures of CEOs.
[ترجمه ترگمان]در حالی که داشت دنبال من می دوید، ناخن های او در طول راهروی طولانی با تصاویری از شرکت ها اویزان بود
[ترجمه گوگل]ناخن های زرق و برق دار او را تشویق می کنند و به دنبال او مرا می کشند و یک راهرو طولانی را با تصاویری از مدیران اجرایی آویزان می کند

9. The clink of dishes in the dining room told him that dinner would soon be ready.
[ترجمه ترگمان]صدای برخورد ظرف های غذا در اتاق ناهارخوری به او گفت که شام بزودی آماده خواهد شد
[ترجمه گوگل]پختن غذاها در اتاق غذاخوری به او گفت که شام ​​به زودی آماده خواهد شد

10. Not just the clink of milk bottles, but more strangely, the sounds of a group with a few pintas of potential.
[ترجمه ترگمان]نه تنها صدای برخورد شیشه های شیر بلکه به طرز عجیبی صدای یک گروه با تعداد کمی از potential بالقوه بود
[ترجمه گوگل]نه تنها از بطری های شیر، بلکه بیشتر عجیب و غریب، صداهای یک گروه با چند pintas از پتانسیل

11. As the fool think, so the bell clink.
[ترجمه ترگمان]همون طور که اون احمق فکر می کنه، پس زنگ به صدا در میاد
[ترجمه گوگل]به عنوان احمق فکر می کنم، بنابراین زنگ زده

12. She knows you were in the clink.
[ترجمه ترگمان] اون می دونه که تو توی the
[ترجمه گوگل]او می داند که شما در حال خندیدن هستید

13. The clink a sign of trust and honesty.
[ترجمه ترگمان] The یه نشونه از اعتماد و صداقت
[ترجمه گوگل]نشانه ای از اعتماد و صداقت به دست می آید

14. I heard the clink of coins in his pockets.
[ترجمه ترگمان]صدای برخورد دو سکه در جیب هایش را شنیدم
[ترجمه گوگل]من صدای سکه ها را در جیب هایم شنیدم

15. At six o’clock or so, the quiet clink of breakfast spoon on cereal bowl would travel from the kitchen and down the hall to my bedroom.
[ترجمه ترگمان]ساعت شش بعد از ظهر صدای برخورد قاشق صبحانه در کاسه غلات از آشپزخانه و پایین هال به اتاق خواب من می امد
[ترجمه گوگل]در شش ساعت یا بیشتر، آرام آرام قاشق صبحانه بر روی کاسه غلات از آشپزخانه و پایین سالن به اتاق خواب من می رود

She said "cheerio" and clinked her glass against mine.

او «به سلامتی» گفت و گیلاس خود را (با صدی جینگ) به گیلاس من زد.


We could get a year in the clink if they catch us.

اگر ما را بگیرند ممکن است یک سال تو هلفدونی بیفتیم.


پیشنهاد کاربران

to make or cause something to make a sharp ringing sound, like that of glasses being hit against each other


کلمات دیگر: