کلمه جو
صفحه اصلی

clincher


معنی : قاطع، متمسک شونده، قیچی کننده
معانی دیگر : انسان یا ابزاری که پرچ می کند، پرچ کار، استدلال یا نکته ای که پایان بخش است، استدلال قاطع

انگلیسی به فارسی

متمسک‌شونده، قیچی‌کننده، قاطع


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a decisive or final point, fact, or statement to persuade someone, as in arguing or selling.

- The clincher was the low price.
[ترجمه ترگمان] اون clincher بهای کم بود
[ترجمه گوگل] کلینکر قیمت پایین بود

(2) تعریف: a person or thing that clinches.

(3) تعریف: a nail or screw used for clinching.

• decisive act or remark (slang)
a clincher is something that you use as a way of finally agreeing something or of settling an argument.

مترادف و متضاد

قاطع (اسم)
clincher

متمسک شونده (اسم)
clincher

قیچی کننده (اسم)
clincher

settling event


Synonyms: capper, closer, coup de grâce, crowning blow, culmination, deathblow, deciding moment, finisher, finishing touch


جملات نمونه

1. his reference to turkmanchai was the clincher that reconciled the two sides
اشاره ی او به ترکمانچای نکته ی قاطعی بود که منجر به آشتی دو طرف شد.

2. DNA fingerprinting has proved the clincher in this investigation.
[ترجمه ترگمان]اثر انگشت گذاری DNA ثابت کرده است که clincher در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]اثر انگشت روی DNA در این تحقیق ثابت شده است

3. The clincher was City's second goal, scored minutes from the end.
[ترجمه ترگمان]The دومین گل این شهر بود که چند دقیقه پس از پایان بازی به ثمر رسید
[ترجمه گوگل]کلینچر دومین گل شهر بود و دقیقه ها از انتهای گل زده بود

4. Sixsmith scored the clincher after 81 minutes.
[ترجمه ترگمان]Sixsmith پس از ۸۱ دقیقه the را به ثمر رساند
[ترجمه گوگل]Sixsmith در دقیقه 81 به گل رسید

5. The real clincher was that it made better tea and beer than the pump muck.
[ترجمه ترگمان]دلیل اصلی این بود که چای و آبجو بهتر از کثافت آب تهیه می کرد
[ترجمه گوگل]کلینکر واقعی این بود که آن چای و آبجو بهتر از پمپ است

6. And this, I think, was the final clincher.
[ترجمه ترگمان]و فکر می کنم، این آخرین clincher بود
[ترجمه گوگل]و این، من فکر می کنم، Clinther نهایی بود

7. Johnson's home run was the clincher for the Twins.
[ترجمه ترگمان]خانه جانسون برای دوقلوها clincher بود
[ترجمه گوگل]خانه ی جانسون برای دوقلوها بود

8. Fingerprints are no longer quite the courtroom clincher that they used to be.
[ترجمه ترگمان]انگشت انگشت دیگر اتاق دادگاه نیست که قبلا مورد استفاده قرار می گرفتند
[ترجمه گوگل]علامت های انگشتی دیگر کالیفرنیا نیستند که مورد استفاده قرار گرفته اند

9. Place between clincher and filar towel with pasteboard, clothes-pin won't leave a mark on filar towel.
[ترجمه ترگمان]در بین حوله clincher و filar با مقوا قرار دهید، clothes نشانه ای روی حوله filar باقی نخواهند گذاشت
[ترجمه گوگل]محل بین clincher و حوله فیلارا با مقوا، لباس پین یک علامت را بر روی پارچه حوله فیلار ترک نخواهد کرد

10. Autocar, Tracor, Refrigerator, Apply baigue container clincher, Apiece conduit letter, Global engine hardware series Ductile Iron.
[ترجمه ترگمان]Autocar، Tracor، Refrigerator، استفاده از container کانتینر baigue، نامه مجرای apiece، سری های سخت افزار ماشین جهانی Ductile آهن
[ترجمه گوگل]Autocar، Tracor، یخچال و فریزر، کولر کانتینر تکمیل شده، کوره خطوط تولیدی، سری جهانی سخت افزاری موتور

11. The clincher was when the clerk turned up the volume.
[ترجمه ترگمان]و بعد از آن که منشی کتاب را برداشت،
[ترجمه گوگل]زمانی بود که کارمند جلوی حجم را گرفت

12. That was the clincher.
[ترجمه ترگمان] اون the بود
[ترجمه گوگل]این کلینکر بود

13. There was a lot of circumstantial evidence but they still needed a clincher, something cast iron that would carry a conviction.
[ترجمه ترگمان]شواهد زیادی وجود داشت، اما آن ها هنوز به یک clincher احتیاج داشتند، چیزی که به سختی می توانست باور کند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شواهد حقیقی وجود داشت اما آنها هنوز هم نیاز به چلنجر داشتند، چدن چسبی که محکومیتش را برآورده می کرد

14. It's a statement that tends to produce a condescending smile, but in any discussion it is usually a clincher.
[ترجمه ترگمان]این یک بیانیه است که تمایل دارد لبخند condescending داشته باشد، اما در هر بحثی که معمولا \"clincher\" است
[ترجمه گوگل]این یک بیانیه است که تمایل به تولید لبخند دلسوزانه دارد، اما در هر بحث معمولا یک clyncher است

His reference to Turkmanchai was the clincher that reconciled the two sides.

اشاره‌ی او به ترکمان‌چای نکته‌ی قاطعی بود که منجر به آشتی دو طرف شد.


پیشنهاد کاربران

جمله پایانی پاراگراف رو هم میگن . در واقع اسم دیگه برای concluding sentence است


کلمات دیگر: