1. The Queen was crowned with all solemnity / with all the proper solemnities.
[ترجمه ترگمان]ملکه با تمام solemnity و چیزهای proper آراسته شده بود
[ترجمه گوگل]ملکه با همه جشن / با تمام جشن های صحیح به پایان رسید
2. She handed him the envelope with mock solemnity.
[ترجمه ترگمان]با وقار ساختگی پاکت را به دست او داد
[ترجمه گوگل]او پاکت را به لحاظ ظالمانه به او تحویل داد
3. The monument was unveiled with great solemnity.
[ترجمه ترگمان]این بنای یادبودی با شکوه بزرگی آشکار شد
[ترجمه گوگل]این بنای بزرگ با حوادث بزرگ به نمایش گذاشته شد
4. He was buried with great pomp and solemnity.
[ترجمه ترگمان]او با شکوه و جلال و شکوه به خاک سپرده شد
[ترجمه گوگل]او با جرقه بزرگی و مهیج به خاک سپرده شد
5. An exception to this solemnity comes when Mr Raban breaks his own rule and allows stowaways on board.
[ترجمه ترگمان]یک استثنا برای این وقار، هنگامی صورت می گیرد که آقای Raban قانون خودش را می شکند و اجازه می دهد که stowaways سوار شوند
[ترجمه گوگل]استناد به این جریمه زمانی اتفاق می افتد که آقای ربان قاعده خود را نقض می کند و اجازه می دهد تا افراد غیر مجاز در هیئت مدیره بمانند
6. The solemnity was heightened at the actual times of worship by the colourful splendour of clerical pomp.
[ترجمه ترگمان]شکوه و ابهت کلیسایی که با شکوه و جلال مذهبی قابل پرستش بود، تشدید می شد
[ترجمه گوگل]این جشن در زمان های واقعی عبادت با شکوه رنگارنگ پمپ روحانی افزایش یافت
7. All around them the solemnity of other faces in mourning.
[ترجمه ترگمان]در پیرامون آن ها وقار و ابهت چهره های دیگر را در خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]در اطراف آنها مهمانی چهره های دیگر در عزاداری
8. One by one, with grave solemnity, the four of the deputation accepted cigars and lit up in ritualistic fashion.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی پس از دیگری با وقار و وقار تمام چهار نفر از نمایندگان شهر سیگار و سیگار را به صورت مراسم مذهبی پذیرفتند
[ترجمه گوگل]یک به یک، با حماقت قریبانه، چهار نفر از اعضای مجلس، سیگار را پذیرفته و به شکل روحانی روشن می کنند
9. His solemnity contrasts with the calculating bustle of Ezra Cohen.
[ترجمه ترگمان]ابهت و ابهت و ابهت آقای کوهن که با محاسبه ارقام حساب می کرد، تضاد داشت
[ترجمه گوگل]افتخار او در مقایسه با شلوغی محاسبه ای ازرا کوهن است
10. Television has contributed to the steady decline of solemnity in the courtroom.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون به کاهش مداوم عظمت در دادگاه کمک کرده است
[ترجمه گوگل]تلویزیون به کاهش مداوم مهمانی در دادگاه کمک کرده است
11. Power alternates with ritual solemnity, rather than genuine anguish.
[ترجمه ترگمان]قدرت جایگزین برای تشریفات مذهبی، تا حدی از اندوه واقعی
[ترجمه گوگل]قدرت متناوب با جشن عروسی، به جای ترس واقعی است
12. The room grew quiet and solemnity had re-established itself when Ed reached down and began fidgeting with something in his bag.
[ترجمه ترگمان]اتاق ساکت و ساکت شد، وقتی اد دست دراز کرد و با چیزی در کیفش وول خورد
[ترجمه گوگل]این اتاق آرام شد و هنگامی که اد به سراغش می آمد و شروع به خوردن چیزی در کیسه ی خود می کرد، مجددا برقرار شد
13. Solemnity and lightheartedness, an important dimension of Chinese literature, has been subjected to an undeserved negligence.
[ترجمه ترگمان]solemnity و lightheartedness، یک بعد مهم از ادبیات چینی، در معرض یک غفلت undeserved قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]غرور و دلتنگی، یک بعد مهم ادبیات چینی، به سهل انگاری ناخوشایند بوده است
14. A lack of solemnity is not necessarily a lack of seriousness.
[ترجمه ترگمان]کمبود جدی بودن لزوما فقدان جدی بودن نیست
[ترجمه گوگل]فقدان حرمت لزوما فقدان جدی نیست