کلمه جو
صفحه اصلی

disharmony


معنی : عدم هم اهنگی، عدم توافق
معانی دیگر : ناهماهنگی، ناسازی، ناموزونی، ناهم سازی، تفرقه، ناهمراهی، نفاق، discord : عدم هم اهنگی

انگلیسی به فارسی

ناسازگاری، عدم توافق، عدم هم اهنگی


( discord =) ناهماهنگی، عدم توافق


انگلیسی به انگلیسی

• lack of harmony, discord

مترادف و متضاد

عدم هماهنگی (اسم)
discord, disaccord, discordance, disconformity, disharmony, incoordination

عدم توافق (اسم)
objection, discord, disagreement, disaccord, odds, discordance, disparity, discrepancy, disconformity, disharmony, dissension, dissidence, irreconcilability

conflict, discord


Synonyms: clash, contention, difference, disaccord, dissension, dissonance, dissonancy, friction, inharmoniousness, strife, variance


Antonyms: accord, agreement, compatibility, concord, harmony


جملات نمونه

1. He noted the disharmony between husband and wife.
[ترجمه ترگمان]او به عدم هماهنگی بین زن و شوهر اشاره کرد
[ترجمه گوگل]او ناسازگار میان شوهر و همسرش را ذکر کرد

2. Racial disharmony is what makes the news; when people get along, we don't hear about it.
[ترجمه ترگمان]Racial با عدم disharmony این است که وقتی مردم وارد می شوند، ما در این مورد چیزی نمی دانیم
[ترجمه گوگل]ناسازگاری نژادی چیزی است که اخبار را ایجاد می کند؛ وقتی مردم در کنار هم قرار می گیرند، ما درباره آن حرف نمی زنیم

3. This will cause emotional disharmony and make it difficult to act effectively in any way at all.
[ترجمه ترگمان]این باعث عدم هماهنگی عاطفی می شود و باعث می شود که به طور موثر عمل کنید
[ترجمه گوگل]این باعث ایجاد اختلال در احساسات می شود و به هیچوجه به طور موثر عمل نمی کند

4. Classical musicians engage in romantic disharmony when an insecure violist falls in love with a married violinist who has an unsavory secret.
[ترجمه ترگمان]آهنگسازان کلاسیک در عدم هماهنگی رمانتیک در زمانی که یک violist ناامن عاشق یک ویولن نواز متاهل است که یک راز ناخوشایند دارد، درگیر می شوند
[ترجمه گوگل]نوازندگان کلاسیک در ناسازگاری عاشقانه در هنگام ناسازگاری ناامن در یک ویولونیست ازدواج می کنند که دارای یک راز ناخوشایند است

5. This points to a significant disharmony between the rhetoric of schooling and the practice.
[ترجمه ترگمان]این موضوع منجر به عدم هماهنگی قابل توجهی بین معانی مدرسه رفتن و تمرین می شود
[ترجمه گوگل]این امر به یک اختلاف نظر قابل توجه بین سخنان مکاتب و تمرین اشاره می کند

6. The regional development disharmony is disharmony of urban - rural development in essence.
[ترجمه ترگمان]عدم هماهنگی منطقه ای، مربوط به توسعه روستایی - روستایی در اصل است
[ترجمه گوگل]ناسازگاری ناشی از توسعه منطقه ای ناشی از توسعه شهری و روستایی است

7. Disharmony between the Liver and Spleen causes irritability along with abdominal distension and pain.
[ترجمه ترگمان]بین کبد و طحال بزرگ، باعث عصبانی شدن و درد شکمی و درد می شود
[ترجمه گوگل]ناسازگاری بین کبد و اسکلن موجب تحریک پذیری همراه با تنگی نفس و درد می شود

8. The end result is strife and disharmony.
[ترجمه ترگمان]نتیجه نهایی، نزاع و عدم هماهنگی است
[ترجمه گوگل]نتیجه نهایی، نزاع و ناسازگاری است

9. Disharmony or desynchronizing of a frequency means that the organ of the frequency gets ill.
[ترجمه ترگمان]disharmony یا desynchronizing یک فرکانس به این معنی است که ارگان فرکانس بیمار می شود
[ترجمه گوگل]ناسازگاری یا ناسازگاری فرکانس بدان معنی است که ارگ ​​فرکانس بد می شود

10. The core of tension - type headache is disharmony ofand blockage of collaterals by phlegm and blood stasis.
[ترجمه ترگمان]هسته سردرد از نوع تنش، عدم هماهنگی و انسداد collaterals توسط خلط و خون است
[ترجمه گوگل]هسته سردرد تنشی ناامیدی و انسداد بیماران از طحال و خون است

11. At present, problems of disharmony is grave between consumption and environment, which should be solved carefully.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، مشکلات مربوط به عدم هماهنگی بین مصرف و محیط است که باید به دقت حل شود
[ترجمه گوگل]در حال حاضر مشکلات ناسازگاری بین مصرف و محیط زیست جدی است، که باید با دقت حل شود

12. ACN contamination could result in the disharmony of calcium homeostasis of liver in rats.
[ترجمه ترگمان]آلودگی آلودگی می تواند نتیجه the در homeostasis calcium از کبد است
[ترجمه گوگل]آلودگی ACN می تواند باعث ناسازگاری هوموتاز کلسیم کبد در موش صحرائی شود

13. In the 1960s this preoccupation gave way to an urgent need to consider domestic problems such as racial disharmony and poverty.
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۶۰ این مشغولیت ذهنی به یک نیاز مبرم به فکر کردن به مشکلات داخلی مانند عدم هماهنگی نژادی و فقر انجامید
[ترجمه گوگل]در دهه 1960 این نگرانی به نیاز فوری برای در نظر گرفتن مشکلات داخلی مانند ناسازگار نژادی و فقر پرداخت

14. At least you are starting with a breeding pair, but even so you may experience some disharmony.
[ترجمه ترگمان]حداقل شما با یک جفت breeding شروع می کنید، اما حتی ممکن است برخی ناهماهنگی را تجربه کنید
[ترجمه گوگل]حداقل شما با یک زوج پرورش شروع می کنید، اما حتی ممکن است بعضی از ناسازگاری ها را تجربه کنید


کلمات دیگر: