کلمه جو
صفحه اصلی

bobble


معنی : اشتباه کاری، مرتکب خطا شدن، پی درپی اشتباه کردن
معانی دیگر : (ورزش - به ویژه فوتبال امریکایی - کوشش برای در هوا گرفتن توپ) اشتباه لپی کردن، (هنگام گرفتن پاس) توپ را از دست دادن، خیطی بالا آوردن، حرکت به بالا و پایین، ورجه وورجه، ورجهش، تند به بالا و پایین (یا طرفین) حرکت کردن، ورجه وورجه کردن، ورجستن، منگوله، منجوق، گوی یا گویچه ی پشمی (که برای تزیین به لباس و کلاه و غیره بدوزند)، اشتباه لپی، خطای خجلت انگیز، لغزش

انگلیسی به فارسی

پی‌درپی اشتباه کردن، مرتکب خطا شدن، اشتباه کاری، لغزش


بامبو، اشتباه کاری، مرتکب خطا شدن، پی درپی اشتباه کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a clumsily executed movement or fumble, as in sports, or any such inept mistake.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: bobbles, bobbling, bobbled
• : تعریف: to execute (something) incorrectly or fumble an object, such as a ball.

- The clarinetist bobbled a note during his solo.
[ترجمه ترگمان] The در طول solo یادداشتی نوشت
[ترجمه گوگل] کلارنیتین در زمان انفرادی خود یک یادداشت برداشت

• motion of unquiet water; blundering movement
move the head in jerky movements
a bobble is a small ball of material which is used for decorating clothes, lampshades, and so on.

مترادف و متضاد

اشتباه کاری (اسم)
boo-boo, bobble

مرتکب خطا شدن (فعل)
bobble

پی در پی اشتباه کردن (فعل)
bobble

جملات نمونه

1. Chunky long length bobble sweater, £26 in a variety of colours.
[ترجمه ترگمان]پلیور بلند مدت، ۲۶ پوند به رنگ های مختلف
[ترجمه گوگل]ژاکت کت و شلوار طولانی، 26 پوند در رنگ های مختلف

2. You can't pull the bobble hat over my eyes.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید این کلاه را از روی چشمانم بکشید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید کلاه آبی را بر روی چشمانم بکشید

3. She sold one or two bobble hats, then moved one hundred and fifty miles away.
[ترجمه ترگمان]یکی دو کلاه bobble را فروخت، سپس یک صد و پنجاه میل دورتر رفت
[ترجمه گوگل]او یک یا دو کلاه باباب را فروخت، سپس یکصد و پنجاه مایل دور رفت

4. " Give her here, Bobble, " Claggert said and shooed his son back to the porch.
[ترجمه ترگمان]\"Claggert\" گفت: \"او را اینجا، Bobble، به او بدهید\" و پسرش را به ایوان راند
[ترجمه گوگل]کلگرر گفت: 'او را اینجا ببافید، گفت:' پسرش را به حیاط خلع سلاح کرد

5. This is a Puzzle Bobble style hand - Tour. Screen simple, but very Nai Wan!
[ترجمه ترگمان]این یک سبک hand style Puzzle است بسیار ساده، اما بسیار نای وان!
[ترجمه گوگل]این دست سبک پازل Bobble - تور است صفحه نمایش ساده اما بسیار نای وان!

6. a woolly hat with a bobble on top.
[ترجمه ترگمان]کلاه پشمی پشمالو با یک عروسک بزرگ
[ترجمه گوگل]یک کلاه پشمالو با بالا بردن حباب

7. Bobble here taught Pooch to pull the little one around in a wagon. "
[ترجمه ترگمان]Bobble در اینجا به Pooch یاد داد که یک گاری کوچک را در گاری جا به جا کند \"
[ترجمه گوگل]Bobble در اینجا Teaching Pooch را برای کشیدن کمی در اطراف در واگن '

8. Each bobble is magnetized in one direction or the other.
[ترجمه ترگمان]هر یک از این bobble در یک جهت مغناطیسی می شود
[ترجمه گوگل]هر حباب در یک جهت یا دیگری مغناطیسی است

9. This is a Puzzle Bobble style hand - Tour.
[ترجمه ترگمان]این یک سبک hand style Puzzle است
[ترجمه گوگل]این دست سبک پازل Bobble - تور است

10. The second baseman made a bobble but still had time to throw the runner out.
[ترجمه ترگمان]بازیکن دوم دوم بازیکن بازی کرد اما هنوز فرصت داشت که حریف را اخراج کند
[ترجمه گوگل]دومین بسامد ساخته شده بود، اما هنوز هم برای پرتاب دونده خارج شد

11. And no one, but no one is wearing a bobble hat.
[ترجمه ترگمان]و هیچ کس، اما هیچ کس کلاه bobble نداره
[ترجمه گوگل]و هیچ کس نیست، اما هیچ کس کلاه آبی ندارد

12. And on his head a woollen ski hat with a bobble on top.
[ترجمه ترگمان]و کلاه ski پشمی بر سر داشت که روی آن یک عروسک bobble بود
[ترجمه گوگل]و روی سر او کلاه اسکی پشمی با بالا بردن حباب

13. They put a temporary dressing on his cut nose and his wife puts a bobble hat on his head.
[ترجمه ترگمان]They را روی بینی his گذاشتند و زنش کلاه bobble را روی سر گذاشت
[ترجمه گوگل]آنها روی بینی خود بر روی موهایشان قرار داده و همسرش کلاه بامبو را روی سرش گذاشته است

He caught the ball and then bobbled it.

توپ را گرفت ولی از دستش افتاد.


پیشنهاد کاربران

حباب


کلمات دیگر: