1. Encryption systems and their ilk are technologies of disconnection.
[ترجمه ترگمان]سیستم های رمزنگاری و امثال آن ها تکنولوژی های قطع ارتباط هستند
[ترجمه گوگل]سیستم های رمزگذاری و سیستم های آنها از تکنولوژی قطع ارتباط است
2. Disconnection is equally easy, requiring just the grey collar to be pulled back.
[ترجمه ترگمان]Disconnection نیز به همان اندازه ساده است و فقط باید یقه خاکستری را فشار دهید تا به عقب کشیده شود
[ترجمه گوگل]قطع اتصال به همان اندازه آسان است، نیاز به فقط یقه خاکستری است که به عقب بر گردیم
3. No evidence of any disconnection or malfunction of the aileron system prior to ground impact was found.
[ترجمه ترگمان]هیچ شاهدی مبنی بر قطع ارتباط یا نقص عملکرد سیستم aileron قبل از تاثیر زمین وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ شواهدی مبنی بر قطع اتصال و یا سوء استفاده از سیستم ایلئون قبل از ضربه زمین یافت نشد
4. The force of the disconnection had certainly lessened the chances of a swift revival of all physical functions.
[ترجمه ترگمان]نیروی قطع ارتباط قطعا شانس احیای سریع همه کارکرده ای فیزیکی را کاهش داده بود
[ترجمه گوگل]نیروی قطع شدن قطعا احتمال احیای سریع تمام اعمال فیزیکی را کاهش داد
5. It feels as if distancing and disconnection are shaping modern life.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که فاصله و قطع ارتباط در حال شکل گیری زندگی مدرن است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که فاصله و قطع ارتباط زندگی مدرن را شکل می دهند
6. And our soulless moments of marital disconnection have robbed her of the outright gaiety that once counterpointed these darker spells.
[ترجمه ترگمان]و آن لحظات بی روح و بی روح بودن رابطه زناشویی ما او را از همان شادی outright محروم کرده بود که یک بار این افسون darker را به هم زد
[ترجمه گوگل]و لحظات بی روح ما از قطع رابطه زناشوئی او را از خوشبینی کاملا سرقت کرده است که یک بار این جادوهای تیره تر را کنار گذاشته است
7. Disconnection studies in split-brain patients supported this conclusion, showing that the left hemisphere is sufficient for language.
[ترجمه ترگمان]مطالعات Disconnection در بیمارانی که از هم جدا شده اند این نتیجه گیری را تایید کرده اند و نشان می دهند که نیم کره چپ برای زبان کافی است
[ترجمه گوگل]مطالعات قطع ارتباط در بیماران مبتلا به اختلال عملکرد مغز و اعصاب این نتیجه را تایید می کند و نشان می دهد که نیمکره چپ برای زبان کافی است
8. The disconnection behavior does not change in the recursive case, except that the slot calling sequence includes slot calls for all nested invocations of the signal.
[ترجمه ترگمان]رفتار قطع رابطه در مورد بازگشتی تغییر نمی کند، به جز این که توالی فراخوانی شیار شامل فراخوانی slot برای تمام درخواست های تودرتو از سیگنال است
[ترجمه گوگل]رفتار قطع کننده در مورد بازگشتی تغییر نمی کند، به جز اینکه توالی فراخوانی اسلات شامل فراخوانی های اسلات برای همه فراخوانی های توزیع سیگنال است
9. After disconnection, locking fingers will remain within quick - connect fitting at end of fuel line.
[ترجمه ترگمان]پس از قطع ارتباط، قفل کردن انگشتان در یک اتصال سریع متصل در انت های خط سوخت باقی خواهد ماند
[ترجمه گوگل]پس از قطع اتصال، انگشتان قفل در انتهای خط سوخت در اتصالات سریع اتصال قرار می گیرند
10. We manage the disconnection of domestic utilities, such as water or electricity, through metering.
[ترجمه ترگمان]ما قطع قطع برق مصرفی داخلی مانند آب یا برق، از طریق کنتور را مدیریت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از طریق ابزار اندازه گیری، قطع برق خانگی، مانند آب یا برق را مدیریت می کنیم
11. The disconnection from power network of power plants under emergency conditions may cause serious frequency drop and then large area outage, even power network collapse.
[ترجمه ترگمان]قطع ارتباط شبکه قدرت کارخانه های برق تحت شرایط اضطراری ممکن است باعث افت شدید فرکانس و سپس قطع برق و حتی فروپاشی شبکه قدرت شود
[ترجمه گوگل]قطع اتصال از شبکه برق نیروگاهها در شرایط اضطراری ممکن است باعث کاهش شدت فرکانس و سپس قطع شدن بزرگترین سطح، حتی کاهش شبکه برق شود
12. Objective To test and verify the disconnection theory in conduction aphasia with diffusion tensor imaging.
[ترجمه ترگمان]هدف تست و بررسی تیوری قطع ارتباط با تصویربرداری تانسور انتشار
[ترجمه گوگل]هدف: برای تست و بررسی تئوری قطع شدن در آفتابی هدایت با تصویربرداری از تانسور انتشار
13. The anchor John Roberts asked Davis about the church's policy of "disconnection," in which members are encouraged to separate themselves from friends or family members who criticize Scientology.
[ترجمه ترگمان]این لنگر، جان رابرتز، از دیویس در مورد سیاست کلیسا درباره \"قطع ارتباط\" سوال کرد که در آن اعضا تشویق می شوند که خود را از دوستان یا اعضای خانواده که از کلیسای ساینتولوژی انتقاد می کنند جدا کنند
[ترجمه گوگل]لنگر جان رابرتز از دیویس در مورد سیاست کلیسا 'قطع' خواسته است که اعضای آن تشویق می شوند تا خود را از دوستان یا اعضای خانواده جدا کنند که از ساینتولوژی انتقاد می کنند
14. After years of disconnection, Jenny would always appear to meet Forrest.
[ترجمه ترگمان]پس از سال ها قطع ارتباط، جنی همیشه به عنوان فارست شناخته می شد
[ترجمه گوگل]پس از سال ها قطع ارتباط، جنی همیشه به نظر می رسد برای دیدار با فارست