کلمه جو
صفحه اصلی

bookstore


معنی : کتابفروشی
معانی دیگر : (امریکا و کانادا) کتاب فروشی، دکان کتاب فروشی (در انگلیس بیشتر می گویند: bookshop)

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a store in which books are the primary items for sale.

• store which sells books, store which sells literary publications
a bookstore is the same as a bookshop.

مترادف و متضاد

کتابفروشی (اسم)
bookstore, library

جملات نمونه

1.
کتابفروشی

2. campus bookstore
کتابفروشی دانشگاه

3. He happened on the book in a secondhand bookstore.
[ترجمه ترگمان]اون روی کتاب تو یه کتابفروشی دست دوم افتاد
[ترجمه گوگل]او در این کتاب در یک کتابفروشی ثانویه اتفاق افتاد

4. His Indiana bookstore became a mecca for writers and artists.
[ترجمه ترگمان]کتابفروشی Indiana او به مکانی برای نویسندگان و هنرمندان تبدیل شد
[ترجمه گوگل]کتاب فروشی ایندیانا برای نویسندگان و هنرمندان مکه بود

5. A lot of people were browsing in the bookstore.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در کتاب فروشی مرور می کردند
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از مردم در کتاب فروشی در حال مرور بودند

6. I work at a bookstore as a cashier once a week.
[ترجمه ترگمان]من هفته ای یک بار در کتاب فروشی کار می کنم
[ترجمه گوگل]من در یک کتابفروشی به عنوان یک صندوقدار یک بار در هفته کار می کنم

7. It's between the bookstore and the drugstore.
[ترجمه ترگمان]بین کتابفروشی و داروخانه است
[ترجمه گوگل]این بین کتاب فروشی و داروخانه است

8. He inquired for the book in a bookstore.
[ترجمه ترگمان]کتاب را در یک کتاب فروشی گرفت
[ترجمه گوگل]او برای کتاب در کتاب فروشی تحقیق کرد

9. Click on this link to visit our online bookstore.
[ترجمه ترگمان]برای بازدید از کتاب فروشی آنلاین ما روی این لینک کلیک کنید
[ترجمه گوگل]برای دیدن کتاب فروشی آنلاین ما روی این لینک کلیک کنید

10. The thief palmed a book in a bookstore.
[ترجمه ترگمان]دزد یک کتاب را در یک کتاب فروشی ریخت
[ترجمه گوگل]دزد کتابی را در کتابفروشی گذاشت

11. This bookstore doesn't handle medical books.
[ترجمه ترگمان]این کتابفروشی کتاب های پزشکی را اداره نمی کند
[ترجمه گوگل]این کتاب فروشی کتاب های پزشکی را اداره نمی کند

12. I fell in with him at a bookstore in Shanghai.
[ترجمه ترگمان] توی یه کتاب فروشی تو \"شانگهای\" عاشقش شدم
[ترجمه گوگل]من با او در یک کتابفروشی در شانگهای افتادم

13. I came across this book in an old bookstore in London.
[ترجمه ترگمان]من این کتاب را در یک کتاب فروشی قدیمی لندن پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من در این کتاب در کتاب فروشی قدیمی در لندن آمده ام

14. He lit upon some jest books in the bookstore.
[ترجمه ترگمان]چند کتاب شوخی در کتاب فروشی روشن کرد
[ترجمه گوگل]او بعضی از کتابهای شگفت انگیز در کتابفروشی را روشن کرد

15. There were one or two browsers in the bookstore.
[ترجمه ترگمان]یکی دو بار در کتابفروشی وجود داشت
[ترجمه گوگل]در کتابفروشی یک یا دو مرورگر وجود داشت

پیشنهاد کاربران

فروشگاه کتاب، کتابخانه

We are going and byeinget some books

کتاب فروشی
- it's a place like a shop to sell books.

کتاب فروشی ، کتابخانه


کتاب فروشی


کلمات دیگر: