کلمه جو
صفحه اصلی

civilized


معنی : متمدن
معانی دیگر : پیشرفته

انگلیسی به فارسی

متمدن ،پیشرفته


متمدن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: educated or refined; not impulsive or destructive; socialized or civil.
متضاد: barbarian, barbaric, barbarous, crude, primitive, rude, savage, uncivil, uncivilized, wild
مشابه: civil, cultured

- They believe that child abuse should never be tolerated by a civilized society.
[ترجمه ترگمان] آن ها بر این باورند که آزار و اذیت کودکان نباید توسط جامعه متمدن تحمل شود
[ترجمه گوگل] آنها معتقدند که یک جامعه متمدن هرگز نباید سوء استفاده از کودکان را تحمل کند

• cultured, enlightened, socially advanced (also civilised)
a civilized society has an advanced level of social organization.
a civilized person or behaviour is polite and reasonable.

مترادف و متضاد

متمدن (صفت)
civil, civilized, cultivated

polished


Synonyms: advanced, civil, cultured, educated, enlightened, humane, refined, sophisticated, urbane


جملات نمونه

1. civilized and uncivilized
متمدن و بی تمدن،شهرا و ناشهرا

2. norms of civilized behavior
ضوابط رفتار متمدنانه

3. laws are necessary for civilized life
قوانین برای زندگی متمدن ضروری می باشند.

4. the romans considered themselves civilized
رومی ها خود را متمدن می پنداشتند.

5. i enjoy the niceties of civilized life
من از محاسن زندگی متمدنانه لذت می برم.

6. man has progressed from rude beginnings to civilized society
انسان از آغاز ددسان خود تا مرحله ی (تشکیل) اجتماع متمدن پیشرفت کرده است.

7. those tribes soon passed from the primitive to the civilized stage
آن قبایل زود از مرحله ی بدوی به تمدن رسیدند.

8. Our enemy has made us human and civilized by forcing us to suppress our narcissistic urges and desires for the good of all.
[ترجمه ترگمان]دشمن ما با وادار کردن ما به سرکوب تمایلات و خواسته های خود، ما را به یک انسان متمدن تبدیل کرده است
[ترجمه گوگل]دشمن ما انسانها و متمدن ها را به ما تحمیل کرده است و ما را مجبور کرده است تا خواسته های خویش و خواسته ها و خواسته های ما را برای به دست آوردن همه چیز از بین ببرد

9. Many a rough man has been civilized.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردان خشن و خشن، متمدن بوده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از انسان های خشن متمدن بوده اند

10. I believed that in civilized countries, torture had ended long ago.
[ترجمه ترگمان]من معتقد بودم که در کشورهای متمدن، شکنجه مدت ها پیش پایان یافته بود
[ترجمه گوگل]من معتقدم که در کشورهای متمدن، شکنجه به مدت طولانی پایان یافته است

11. The mark of a civilized society is that it looks after its weakest members.
[ترجمه ترگمان]نشانه یک جامعه متمدن این است که از ضعیف ترین اعضا آن مراقبت می کند
[ترجمه گوگل]علامت یک جامعه متمدن این است که به دنبال ضعیف ترین اعضای آن است

12. They're brutal people behind their civilized veneer.
[ترجمه ترگمان]آن ها مردمی بی رحم در پشت ظاهر متمدن شان هستند
[ترجمه گوگل]آنها مردم وحشیانه در پشت روکش تمدن خود هستند

13. Let's discuss this like civilized people.
[ترجمه ترگمان]بیا درباره این موضوع مثل آدم های متمدن بحث کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید بحث کنیم مانند افراد متمدن

14. One of the pillars of a civilized society must be that everyone has equal access to the legal system.
[ترجمه ترگمان]یکی از ارکان یک جامعه متمدن باید این باشد که همه به سیستم قانونی دسترسی داشته باشند
[ترجمه گوگل]یکی از ستونهای یک جامعه متمدن باید این باشد که هرکس دارای دسترسی برابر به نظام حقوقی است

15. Such a savage punishment is abhorrent to a civilized society.
[ترجمه ترگمان]چنین مجازات وحشیانه برای جامعه متمدن شنیع است
[ترجمه گوگل]چنین مجازات وحشیانه به یک جامعه متمدن خشمگین است

پیشنهاد کاربران

متداول

متمدن - با تمدن - با فرهنگ
My wealth keeps her Civilized


کلمات دیگر: