کلمه جو
صفحه اصلی

clack


معنی : تق تق
معانی دیگر : صدای به هم خوردن دو چیز سخت، صدای تیز و ناگهانی، تق، تلق، تق کردن، تلق تلق کردن، تند و احمقانه حرف زدن، وراجی کردن، اسبابی که چنین صدایی را ایجاد کند، حرف خودمانی، گپ، صدای بهم خوردن دوتخته یا چیز دیگر

انگلیسی به فارسی

صدای به‌هم خوردن دو تخته یا چیز دیگر، تق‌تق


clack، تق تق


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: clacks, clacking, clacked
(1) تعریف: to make a short, sharp sound or sounds such as are made by striking two hard objects together.

(2) تعریف: to speak rapidly or incessantly, esp. of unimportant matters; chatter.
مشابه: chatter

(3) تعریف: to cluck or cackle in the manner of a hen.
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to say with a clacking sound.

- He clacked his instructions.
[ترجمه ترگمان] به بیت از دستورها او با صدای بلند گفت:
[ترجمه گوگل] او دستورالعمل هایش را درک کرد

(2) تعریف: to cause to make a clacking sound.
مشابه: snap

- She clacked the door shut.
[ترجمه ترگمان] در را باز کرد
[ترجمه گوگل] او قفل درب را بست
اسم ( noun )
مشتقات: clacker (n.)
(1) تعریف: the sound of a clack.
مشابه: click

- the clack of a typewriter
[ترجمه ترگمان] صدای تق تق ماشین تحریر
[ترجمه گوگل] کلاه برداری از ماشین تحریر

(2) تعریف: something that emits clacking sounds.

(3) تعریف: rapid, prolonged, or unimportant talk; chatter.

• sound of clacking, sharp striking sound; chatter, babble
make a quick sharp sound; chatter, babble
a clack is a short loud noise made by two hard objects hitting against each other, for example objects made of wood.
if you clack something or if it clacks, it makes a short loud noise.

مترادف و متضاد

تق تق (اسم)
crack, brattle, rattle, clack

جملات نمونه

1. the clack of my sister's high heels
صدای تلق تلق کفش های پاشنه بلند خواهرم

2. I heard the typewriter clacking in the next office.
[ترجمه ترگمان]صدای ماشین تحریر را در دفتر بعدی شنیدم
[ترجمه گوگل]من ماشین تحریر را در دفتر بعدی شنیده ام

3. He could hear the clack of high heels walking past in the corridor.
[ترجمه ترگمان]صدای برخورد پاشنه های بلندش در راهرو شنیده می شد
[ترجمه گوگل]او می توانست از پاشنه های بلند در راهرو گذشته عبور کند

4. The windshield wipers clacked back and forth.
[ترجمه ترگمان]The های شیشه جلو و جلو حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]پاک کن شیشه جلو و عقب

5. Her typewriter clacked noisily as she typed out the letter.
[ترجمه ترگمان]وقتی نامه را تایپ کرد صدای تلق تلق تلق تلق تلق تولوق کنان گفت:
[ترجمه گوگل]ماشین تحریر خود را به طرز شگفت انگیزی به عنوان تایپ کردن نامه

6. The old woman will clack for a long time when she meets her neighbours.
[ترجمه ترگمان]پیرزن وقتی با همسایگانش ملاقات می کند، برای مدتی طولانی صدای سوت خواهد شنید
[ترجمه گوگل]زمانی که او با همسایگان خود ملاقات می کند، پیرمرد به مدت طولانی می کشد

7. He clacked the cup against the saucer.
[ترجمه ترگمان]او فنجان را به نعلبکی زد
[ترجمه گوگل]او فنجان را در برابر بشقاب قرار داد

8. Her heels clacked on the marble floor.
[ترجمه ترگمان]صدای clacked از کف مرمر به گوش رسید
[ترجمه گوگل]پاشنه های او در کف مرمر قرار دارد

9. She clacked out the secret.
[ترجمه ترگمان]او راز را به صدا در آورد
[ترجمه گوگل]او این راز را از بین برد

10. The engine stopped its fretful clacking and began to bellow with satisfaction as the air became stronger.
[ترجمه ترگمان]موتور خاموش شد و همچنان که هوا قوی تر می شد، با خوشحالی نعره می کشید
[ترجمه گوگل]این موتور تراکم ناخوشایند را متوقف کرد و با رضایت بیشتر شد، چون هوا قوی تر شد

11. His knee jerked up and down to the clacking of the metronome on the piano lid.
[ترجمه ترگمان]زانویش به تق تق تق of در جعبه پیانو ضربه می زد
[ترجمه گوگل]زانویش بالا و پایین کشید تا مترونوم را روی دیوار پیانو بگذارد

12. The keys clacked as she typed.
[ترجمه ترگمان]کلیدها وقتی که او تایپ می کرد، صدا می کرد
[ترجمه گوگل]کلید او را به عنوان تایپ کرد

13. Stop clacking your pencils!
[ترجمه ترگمان] pencils رو خاموش نکن
[ترجمه گوگل]مداد رنگی خود را متوقف کنید!

14. Her long fingernails clacked against the rim of a champagne glass.
[ترجمه ترگمان]ناخن های بلندش در لبه یک لیوان شامپاین سر می خورد
[ترجمه گوگل]ناخنهای طولانی خود را در برابر لبه شیشه ای شامپاین فرو کرد

the clack of my sister's high heels

صدای تلق‌تلق کفش‌های پاشنه بلند خواهرم


Typewriters were clacking in the next room.

در اتاق مجاور ماشین‌های تحریر تلق‌تلق می‌کردند.


His mother-in-law clacked all day.

مادرزن او تمام روز وراجی کرد.



کلمات دیگر: