کلمه جو
صفحه اصلی

courtier


معنی : درباری، ندیم
معانی دیگر : ملازم پادشاه

انگلیسی به فارسی

درباری، ندیم


دیوانه، درباری، ندیم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone who is part of a monarch's or noble's court.

(2) تعریف: one who tries to win favor by flattery or servile behavior.

• one who attends a royal court
courtiers were noblemen and noblewomen at the court of a king or queen.

مترادف و متضاد

درباری (اسم)
courtier

ندیم (اسم)
courtier

جملات نمونه

1. a courtier in disgrace
درباری مورد غضب

2. a courtier in dishonor
درباری بدنام شده

3. He had been an excellent courtier of the very best tradition.
[ترجمه ترگمان]او از بهترین رسم و رسوم بسیار عالی برخوردار بود
[ترجمه گوگل]او یک جادوگر عالی از بهترین سنت بوده است

4. He was neither a plotter nor a courtier.
[ترجمه ترگمان]او نه شیاد بود و نه درباری
[ترجمه گوگل]او نه پلاتر و نه مقتدر بود

5. This poem is a dialogue between Sylvanus, a courtier, and Phillis, a country maid.
[ترجمه ترگمان]این شعر محاوره ای بین Sylvanus، درباری، و Phillis، یکی از خدمتکاران کشور است
[ترجمه گوگل]این شعر گفتگو میان سیلوانوس، یک مقتول و فیلیس، خدمتکار کشور است

6. French courtier and influential mistress of Louis XV. She was guillotined for crimes against the state by a Revolutionary tribunal.
[ترجمه ترگمان]درباری فرانسوی و معشوقه با نفوذ لویی پانزدهم او برای جنایاتی علیه دولت توسط یک دادگاه انقلابی با گیوتین اعدام شد
[ترجمه گوگل]پایتخت فرانسوی و معشوقه با نفوذ لوئیس XV او توسط دادگاه انقلاب برای جنایت علیه دولت گیلوتین شد

7. I knew him as a courtier, too, and as a bold intriguant.
[ترجمه ترگمان]من او را به عنوان یک courtier و به عنوان یک intriguant شجاع می شناختم
[ترجمه گوگل]او را نیز به عنوان یک پیمان شناخته شده و به عنوان یک جنجالی جسورانه شناختم

8. English courtier Sir Walter Raleigh made two trips to Guiana to search for El Dorado.
[ترجمه ترگمان]یکی از درباریان انگلیسی، سر والتر Raleigh، دو بار به گویان سفر کرد تا به جستجوی Dorado پرداخت
[ترجمه گوگل]پایتخت انگلیس، سر والتر رالی، دو سفر به گویانا برای جستجوی 'ال Dorado' انجام داد

9. The courtier obeyed the king's orders in a complaisant manner.
[ترجمه ترگمان]مرد درباری دستور شاه را با لحنی دوستانه اطاعت کرد
[ترجمه گوگل]پیمانکار به نحوی شایسته به دستورات پادشاه احترام گذاشت

10. The perfect courtier thrives in a world where everything revolves around power and political dexterity.
[ترجمه ترگمان]بهترین فرد درباری در دنیایی رشد می کند که در آن همه چیز حول قدرت و چالاکی سیاسی می چرخد
[ترجمه گوگل]سرزمینی کامل در جهان رشد می کند که همه چیز در اطراف قدرت و مهارت های سیاسی متمرکز است

11. A senior courtier said:'He is determined to get his traveling costs down.
[ترجمه ترگمان]یکی از درباریان ارشد گفت: او مصمم است که هزینه های سفر خود را کاهش دهد
[ترجمه گوگل]دادستانی ارشد گفت: 'او مصمم است هزینه های سفر خود را کاهش دهد

12. HAMLET Or of a courtier ; Which could say'Good morrow, sweet lord!
[ترجمه ترگمان]HAMLET یا درباری که می تواند فردا شب به خیر بگوید، سرور عزیز!
[ترجمه گوگل]هاملت یا یک قاضی؛ چه کسی می تواند بگوید: 'هر روز، پروردگار شیرین!

13. A young courtier, an old beggar.
[ترجمه ترگمان]یک درباری جوان، یک گدای پیر
[ترجمه گوگل]یک پیمان جوان، گداخته قدیمی

14. The king disgraced the disloyal courtier.
[ترجمه ترگمان]شاه the درباری را ننگین ساخته بود
[ترجمه گوگل]پادشاه ناراضی را نابود کرد

15. This courtier represented many of his nation.
[ترجمه ترگمان]این درباری، بسیاری از ملت خود را نمایندگی می کرد
[ترجمه گوگل]این پیکر بسیاری از ملت خود را نشان داد

Shah Abbas and his courtiers

شاه عباس و درباریان او


پیشنهاد کاربران

عضو دربار شاه


کلمات دیگر: