درست بگذار
put right
انگلیسی به فارسی
پیشنهاد کاربران
تعمیر کردن، درمان کردن، اصلاح کردن
اوضاع را درست کردن یا سر و سامان دادن
1 ) He has a chance to put things right by admitting a mistake was made
او این فرصت را دارد که با اعتراف کردن به اشتباهش همه چیز را درست کند
2 ) I shall take immediate steps to have this matter put right
1 ) He has a chance to put things right by admitting a mistake was made
او این فرصت را دارد که با اعتراف کردن به اشتباهش همه چیز را درست کند
2 ) I shall take immediate steps to have this matter put right
اوضاع رو سرو سامون دادن
درست شدن، راست و ریست کردن
کلمات دیگر: