1. they are so clannish that they invited none but their own family to the wedding
آن قدر طایفه پرست هستند که جز اعضای ایل و تبار خود هیچکس را به عروسی دعوت نکردند.
2. They were a clannish lot, not given to welcoming strangers.
[ترجمه ترگمان]آن ها بسیار clannish بودند و به غریبه ها خوشامد نمی گفتند
[ترجمه گوگل]آنها یک عده زیادی بودند که به غریبه ها نرسیدند
3. The atmosphere is subdued and clannish, like the aura inside an exclusive club.
[ترجمه ترگمان]جو همچون هاله درون یک باشگاه منحصر به فرد، رام و clannish است
[ترجمه گوگل]جو فریب خورده است و مانند آن درون یک باشگاه منحصر به فرد است
4. But the main clefts are chronological and clannish rather than ideological.
[ترجمه ترگمان]اما the اصلی از نظر زمان و clannish هستند تا ایدئولوژیک
[ترجمه گوگل]اما شکاف اصلی، به جای ایدئولوژیک، زمان و زمان است
5. Nation, religion, clannish, estate is the social natural resources with important country.
[ترجمه ترگمان]ملت، مذهب، clannish، ملک، منابع طبیعی اجتماعی با کشور مهم است
[ترجمه گوگل]ملت، دین، کلیسا، املاک منابع طبیعی اجتماعی با کشور مهم است
6. Farming the development of agrarian economy and clannish society, let familial relative status become tremendous productivity, push Chinese industrialization quickly to the climax.
[ترجمه ترگمان]کشاورزی با توسعه اقتصاد کشاورزی و clannish، اجازه دهید وضعیت نسبی خانوادگی به بهره وری عظیمی تبدیل شود، به سرعت صنعتی سازی چین را به سمت اوج سوق دهد
[ترجمه گوگل]کشاورزی توسعه اقتصاد کشاورزی و جامعه طبقاتی، اجازه دادن به وضعیت نسبی خانوادگی، بهره وری فوق العاده ای می شود، صنعتی شدن چین را به سرعت به اوج می رساند
7. And let's look at clannish practices.
[ترجمه ترگمان]و بیایید به دنبال یک clannish باشیم
[ترجمه گوگل]و بیایید نگاهی به شیوه های روحانی کنیم
8. Even by clannish Japan's standards, the island seems a friendly, close - knit place.
[ترجمه ترگمان]حتی با پیروی از استانداردهای clannish ژاپن، این جزیره مکانی دوستانه و دوستانه به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]حتی با استانداردهای ژاپنی ژاپنی، این جزیره به نظر می رسد یک مکان دوستانه و نزدیک است
9. In the clannish politics of Chinese villages, his victory was a clear stamp of popular support for his late relative.
[ترجمه ترگمان]از نظر سیاسی و سیاسی روستاهای چین، پیروزی وی نشان آشکاری از حمایت مردمی نسبت به خویشاوند مرحوم خود داشت
[ترجمه گوگل]در سیاست روحانی روستاهای چینی، پیروزی او یک تمبر روشن از حمایت مردمی برای نسل دیرین او بود
10. The town had settled to being itself again, sleepy, clannish, introverted.
[ترجمه ترگمان]شهر دوباره به خود آمده بود و دوباره خود را از دست داده بود، خواب آلود و clannish
[ترجمه گوگل]این شهر مجددا خود را مجبور کرد، خواب آلودگی، روحانیون، درونگرا باشد
11. The sanctity of traditional ownership and lineage are hoisted like clannish flags.
[ترجمه ترگمان]تقدس مالکیت سنتی و دودمان مانند clannish پرچم برافراشته می شود
[ترجمه گوگل]تقدس مالکیت سنتی و نسبیت از قبیل پرچم های کوهستانی برداشته می شود
12. Of course you know to begin with that the Kane family is very clannish.
[ترجمه ترگمان]البته می دانید که خانواده کین بسیار clannish است
[ترجمه گوگل]البته شما می دانید که از آغاز شروع می شود خانواده کین بسیار خوش تیپ است
13. The incentive mechanism is adjusted by the family according to how much they trust in the manager, and different mechanism results in different governance patterns of clannish enterprises.
[ترجمه ترگمان]مکانیزم تشویقی با خانواده تطبیق داده می شود با توجه به اینکه چقدر به مدیر اعتماد دارند، و مکانیسم متفاوتی در الگوهای حکومتی مختلف از clannish تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]مکانیسم انگیزه توسط خانواده تنظیم می شود با توجه به میزان اعتماد آنها به مدیر، و ساز و کارهای مختلف در الگوهای مختلف حکومت شرکت های کلان باعث می شود
14. The French also like jokes about the Corsicans, Corsica is a French island where people have a reputation for being lazy, vengeful and clannish.
[ترجمه ترگمان]فرانسوی ها همچنین از جوک ها درباره Corsicans، جزیره کرس جزیره ای فرانسوی هستند که در آن مردم به خاطر تنبل بودن، vengeful و clannish شهرت دارند
[ترجمه گوگل]فرانسوی ها نیز مانند جوانی در مورد Corsicans ها هستند، جزیره فرانسوی کورسیا که در آن مردم برای داشتن تنبل، انتقامجویانه و غم انگیز شهرت دارند