کلمه جو
صفحه اصلی

clothe


معنی : اراستن، پوشاندن، ملبوس پوشاندن
معانی دیگر : (جامه) تن کردن، (لباس) پوشیدن، ملبس کردن

انگلیسی به فارسی

پوشاندن، آراستن


لباس، پوشاندن، اراستن، ملبوس پوشاندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clothes, clothing, clad, clothed
مشتقات: clothed (adj.)
(1) تعریف: to put clothing on; dress.
مترادف: apparel, attire, dress, garb
متضاد: divest, strip, unclothe
مشابه: accouter, array, bedeck, bedizen, caparison, deck out, doll, don, equip, garment, gussy, habit, outfit, rig, tog, trick

- Our mother always clothed the twins alike.
[ترجمه ترگمان] مادرمون همیشه این دوقلوها رو شبیه هم می کرد
[ترجمه گوگل] مادر ما همیشه دوقلوها را به طور یکسان لباس کرد

(2) تعریف: to provide clothing for.
مترادف: attire, dress
مشابه: garment, habit, outfit, suit, tailor, trap

- Being poor, it's hard to feed and clothe the children.
[ترجمه ترگمان] فقیر بودن، غذا دادن و پوشاک بچه ها دشوار است
[ترجمه گوگل] فقیر بودن، سخت است که بچه ها را تغذیه و لباس بپوشانند

(3) تعریف: to cover or surround (in something).
مترادف: cover, envelop, enwrap, wrap
مشابه: cloak, muffle, surround, swaddle

- The king was clothed in splendor.
[ترجمه ترگمان] شاه با شکوه لباس پوشیده بود
[ترجمه گوگل] پادشاه در شکوه و جلال لباس پوشید

• dress, cover, put clothes on
clothes are the things that people wear, such as shirts, coats, trousers, dresses, and underwear.
if you are clothed in something, you are dressed in it.
to clothe someone means to provide them with clothes.

مترادف و متضاد

اراستن (فعل)
range, blazon, habit, trim, adorn, decorate, primp, illustrate, apparel, groom, titivate, attire, bedeck, prettify, smarten, bedight, ornament, grace, brave, arrange, fettle, line, equip, array, rank, tidy, perk, deck, inlay, prim, clothe, endue, embroider, prune, stud, indue

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

ملبوس پوشاندن (فعل)
clothe

cover with apparel


Synonyms: accouter, apparel, array, attire, bedizen, bedrape, breech, bundle up, caparison, cloak, coat, costume, dandify, deck, disguise, dizen, do up, drape, dress, dress up, dud, endow, endue, enwrap, equip, fit, fit out, garb, gown, guise, habilitate, habit, invest, jacket, livery, mantle, outfit, primp, raiment, rig, robe, spruce, suit up, swaddle, swathe, tog, turn out, vest


Antonyms: reveal, take off, unclothe, uncover


جملات نمونه

1. clothe your ideas in a garment of reality
عقاید خود را به جامه ی واقعیت ملبس کن.

2. It costs a lot to feed and clothe five children.
[ترجمه ترگمان]این کار برای تغذیه و پوشاک پنج کودک هزینه زیادی دارد
[ترجمه گوگل]این هزینه بسیار زیادی برای تغذیه و لباس پنج بچه است

3. We clothe our thoughts in words.
[ترجمه ترگمان] ما our رو با کلمات عوض می کنیم
[ترجمه گوگل]ما افکار ما را با کلمات می پوشانیم

4. He can barely feed and clothe his family.
[ترجمه ترگمان]او به سختی می تواند خانواده اش را سیر کند و پوشاک خود را تهیه کند
[ترجمه گوگل]او می تواند به سختی تغذیه و لباس خانواده اش

5. The prison is required to feed and clothe the prisoners.
[ترجمه ترگمان]زندان برای تامین و پوشاک زندانیان لازم است
[ترجمه گوگل]زندان مورد نیاز است که زندانیان را خورده و لباس بپوشاند

6. She has to work hard to feed and clothe her family.
[ترجمه ترگمان]او باید برای تغذیه و پوشاک خانواده اش سخت کار کند
[ترجمه گوگل]او مجبور است سخت کار کند تا خانواده اش را تغذیه کند

7. It's better to feed and clothe and house the masses than to let them rot.
[ترجمه ترگمان]بهتر است غذا بخوریم و لباس عوض کنیم تا اینکه بگذارم آن ها فاسد شوند
[ترجمه گوگل]بهتر است که غذا و لباس بپوش و توده ها را خانه بگذارید تا آنها را بسوزانند

8. White men no sweat pure, too many clothe.
[ترجمه ترگمان]سفید پوست ها نه عرق می کنند و نه عرق می کنند
[ترجمه گوگل]مردان سفید پوست خالص نیستند، لباس های بیشماری دارند

9. Let me clothe you in my righteousness as you bow before me.
[ترجمه ترگمان]اجازه بدهید من شما را به صورتی که در مقابل من تعظیم می کنید نشان بدهم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید من را در عدالت من محصور کنم همانطور که قبل از من تعظیم می کنید

10. The policy of Ellis, to feed and clothe the prison population from its own resources, has already been mentioned.
[ترجمه ترگمان]سیاست الیس، تغذیه و پوشاک مردم از منابع خود، قبلا ذکر شده است
[ترجمه گوگل]سیاست الیس، برای تغذیه و لباس جمعیت زندانی از منابع خود، قبلا ذکر شده است

11. The way in which we clothe our bodies and accentuate our physical attributes can also build power.
[ترجمه ترگمان]روشی که ما بدن خود را به آن clothe و ویژگی های فیزیکی ما را برجسته جلوه می دهد نیز می تواند باعث ایجاد قدرت شود
[ترجمه گوگل]شیوه ای که بدن ما را لباس می پوشاند و ویژگی های فیزیکی ما را برجسته می کند همچنین می تواند قدرت را ایجاد کند

12. When family charity fails to clothe you, try a charity shop.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که موسسه خیریه خانوادگی موفق به تهیه لباس شما نشد، یک مغازه خیریه را امتحان کنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که خیریه خانواده موفق به لباس شما می شود، یک فروشگاه خیریه امتحان کنید

13. To clothe these bare bones we have to find other material.
[ترجمه ترگمان]برای تهیه این استخوان عریان باید مواد دیگری را پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]برای استخدام این استخوان های لخت باید مواد دیگری را پیدا کنیم

14. You have no family to feed and clothe, you should have less of a problem.
[ترجمه ترگمان]شما هیچ خانواده ای برای غذا و پوشاک ندارید، شما باید کم تر از یک مشکل داشته باشید
[ترجمه گوگل]شما هیچ خانواده ای برای تغذیه و لباس ندارید، باید مشکل کمتری داشته باشید

15. Now they are able to feed and clothe their children properly.
[ترجمه ترگمان]اکنون آن ها قادر به غذا دادن و لباس مناسب بچه هایشان هستند
[ترجمه گوگل]اکنون آنها قادر به تغذیه و لباس مناسب کودکان خود هستند

They were both clothed in white.

هر دو (لباس) سپید پوشیده بودند.


They are better fed and better clothed than ever before.

آنان از همیشه بهتر خوراک می‌خورند و لباس می‌پوشند.


The hill was clothed in snow.

تپه از برف پوشیده بود.


پیشنهاد کاربران

لباس
پوشاندن
( لباس ) به تن کردن


کلمات دیگر: