کلمه جو
صفحه اصلی

discomposure


معنی : پریشانی، اضطراب
معانی دیگر : اضطراب، پریشانی

انگلیسی به فارسی

اضطراب، پریشانی


بی نظمی، پریشانی، اضطراب


انگلیسی به انگلیسی

• confusion, agitation; lack of order

مترادف و متضاد

پریشانی (اسم)
baffle, confusion, depression, distress, affliction, turmoil, agitation, worriment, desolation, disturbance, bother, ramble, dolor, nonplus, remorse, discomposure, dolour, woe

اضطراب (اسم)
ferment, worriment, feeze, anguish, unrest, commotion, fury, anxiety, worry, disquietude, inquietude, discomposure

جملات نمونه

1. I don't know why?recently, i feel a little discomposure about my work. Before i work for this co. I think i can be in pocket from this job. But now i discovered, i have made a mistake.
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چرا؟ اخیرا، من احساس ناراحتی در مورد کارم دارم قبل از اینکه برای این هم کاری کار کنم فکر کنم بتونم از این شغل تو جیبم باشم اما حالا فهمیدم که اشتباه کردم
[ترجمه گوگل]من نمی دانم چرا؟ به تازگی، من در مورد کار من احساس ناراحتی می کنم قبل از اینکه من برای این شرکت کار کنم من فکر می کنم که می توانم از این کار در جیب باشم اما اکنون متوجه شدم، اشتباه کرده ام

2. The explanation provided discomposure, stories, allusions, syntax and so on.
[ترجمه ترگمان]توضیح، ناراحتی، داستان ها، اشارات، نحو و غیره را فراهم کرد
[ترجمه گوگل]این توضیح باعث عدم انطباق، داستان ها، نشانه ها، نحو و غیره می شود

3. THE discomposure of spirits which this extraordinary visit threw Elizabeth into, could not be easily overcome; nor could she, for many hours, learn to think of it less than incessantly.
[ترجمه ترگمان]ناراحتی روحی که این دیدار فوق العاده الیزابت را به الیزابت انداخت، بی اختیار به آسانی توانست بر آن غلبه کند؛ نه می توانست، برای چند ساعت، یاد بگیرد که کم تر از همیشه به آن فکر کند
[ترجمه گوگل]نابودی ارواح که این دیدار فوق العاده الیزابت را پرتاب کرد، نمی توانست به راحتی برطرف شود؛ او نمیتواند برای چند ساعت یاد بگیرد که کمتر از آنچه بی وقفه فکر میکند فکر کند

4. This is my"legal"mentality intheface of society discomposure start.
[ترجمه ترگمان]این ذهنیت \"قانونی\" من از ناراحتی جامعه است
[ترجمه گوگل]این 'منصفانه بودن' من در ابتدای شروع اختلال در جامعه است

5. Selden received this thrust without discomposure.
[ترجمه ترگمان]سل دن بدون ناراحتی این ضربه را دریافت کرد
[ترجمه گوگل]Selden این رانش را بدون اختلال دریافت کرد

6. Bad:Strain of I, face be red and the discomposure jump.
[ترجمه ترگمان]بد: به من توجه کنید، چهره من سرخ می شود و قیافه ناراضی به خود می گیرد
[ترجمه گوگل]بد: فشار از من، صورت قرمز و پرش ناراحت کننده است

7. Child bedroom wall cannot paste is too beautiful spruce wallpaper, lest discomposure, be agitated.
[ترجمه ترگمان]دیوار اتاق خواب بچه نباید از چوب صنوبر بسیار قشنگ باشد، مبادا ناراحت به نظر برسد
[ترجمه گوگل]دیوار اتاق خواب کودک نمیتواند کاشی باشد، کاج صنوبر بیش از حد زیبا است، به طوری که از بین بردن، تحریک شود

8. There are various emotions among the correlation. There are discomposure and conflicts, desire and angst behind calmness.
[ترجمه ترگمان]احساسات مختلفی در بین این همبستگی وجود دارد ناراحتی و کش مکش، میل و وحشت در پشت آرامش وجود دارد
[ترجمه گوگل]احساسات مختلف در میان همبستگی وجود دارد اختلال و درگیری، میل و ناامیدی در پشت آرامش وجود دارد

9. She put the letter into her pocket and offered her visitor a smile of welcome, exhibiting no trace of discomposure.
[ترجمه ترگمان]نامه را در جیبش گذاشت و لبخندی حاکی از خوش رویی به او زد، بدون هیچ اثری از ناراحتی نمایان شد
[ترجمه گوگل]او نامه را به جیبش گذاشت و دیدار بازدید کننده خود را به لبخند خوش آمد می گشاید و هیچ علامتی از اختلال را نشان نمی دهد

10. These adjectives apply to persons, their attitudes, their behavior, or their actions to indicate absence of excitement or discomposure, especially in times of stress.
[ترجمه ترگمان]این صفات در مورد افراد، نگرش های آن ها، رفتار آن ها، و یا اعمال آن ها برای نشان دادن عدم وجود هیجان و ناراحتی، به ویژه در زمان استرس، صدق می کند
[ترجمه گوگل]این صفت ها به افراد، نگرش آنها، رفتار آنها و یا اقدامات آنها برای نشان دادن عدم وجود هیجان یا اختلال، به ویژه در زمان استرس، اعمال می شود

11. Everything u see here has an element of this pressure, everyone 's emotion contains discomposure and anxiety .
[ترجمه ترگمان]هر چیزی که در اینجا می بینید یک عنصر از این فشار است، احساسات همه شامل پریشانی و اضطراب می شود
[ترجمه گوگل]همه چیزهایی که در اینجا مشاهده میکنید، عنصری از این فشار است، احساسات هر فرد حاوی اختلال و اضطراب است

12. What can do to do not have the mood recently, of discomposure fierce?
[ترجمه ترگمان]چه کاری می توانید انجام دهید که اخیرا این حالت افسردگی شدید را نداشته باشد؟
[ترجمه گوگل]چه کاری می تواند انجام دهد تا اخیرا خلق و خوی نداشته باشد؟

13. Is he not a man of complete virtue, who feels no discomposure though men may take no note of him?
[ترجمه ترگمان]آیا او مرد فضیلت کامل نیست، چه کسی احساس ناراحتی می کند، هر چند انسان ممکن است هیچ توجهی به او نداشته باشد؟
[ترجمه گوگل]آیا او مرد فضیلت کامل نیست، که هیچ احساس ناخوشایندی را احساس نمی کند، هرچند ممکن است مردان به او توجه نکنند؟

14. Such a modern society that has developed for long time does produce many ill phenomena and bad byproduct. Modernization in our society brings us confusion and discomposure .
[ترجمه ترگمان]این جامعه مدرن که برای مدتی طولانی توسعه یافته است، بسیاری از پدیده های بد و محصولات جانبی بد را تولید می کند مدرن سازی در جامعه ما باعث سردرگمی و پریشانی ما می شود
[ترجمه گوگل]چنین جامعهای مدرن که برای مدت زمان طولانی توسعه یافته است، بسیاری از پدیدههای بد و محصولات جانبی بد تولید می کند مدرن سازی در جامعه ما سبب سردرگمی و ناراحتی ما می شود


کلمات دیگر: