کلمه جو
صفحه اصلی

disfavor


معنی : بی اعتباری، از نظر افتادگی، مغضوبیت
معانی دیگر : ناخشنودی (از کسی)، سو نظر (نسبت به کسی)، نظر نامساعد، دژدید، از چشم کسی افتادن، از چشم افتادگی، مغضوب شدن، مورد خشم قرار گرفتن، از سرسیری رفتار کردن، تحقیرآمیز رفتار کردن، تحقیر کردن، پسند نکردن

انگلیسی به فارسی

از نظر افتادگی، بی‌اعتباری، رانده‌شدگی


ناراحتی، از نظر افتادگی، بی اعتباری، مغضوبیت


انگلیسی به انگلیسی

• disapproval, dislike (also disfavour)
disapprove, dislike (also disfavour)

مترادف و متضاد

بی اعتباری (اسم)
nullity, disparagement, discredit, disfavour, unreliability, disfavor

از نظر افتادگی (اسم)
oversight, disfavour, disfavor

مغضوبیت (اسم)
disfavour, disfavor

dislike; disgrace


Synonyms: aversion, disapprobation, disapproval, discredit, disesteem, dishonor, disinclination, displeasure, disregard, disrepute, disrespect, dissatisfaction, distaste, distrust, doghouse, indisposition, mistrust, shame, thumbs down, unpopularity


Antonyms: approval, endorsement, favor, like


جملات نمونه

He showed nothing but disfavor toward his coworkers.

نسبت به همکاران خود جز سوء نظر چیز دیگری بروز نداد.


He fell into disfavor with his patron.

او از چشم اربابش افتاد.


1. fall into disfavor
از محبوبیت افتادن،از چشم افتادن،خوار شدن

2. he fell into disfavor with his patron
او از چشم اربابش افتاد.

3. he showed nothing but disfavor toward his coworkers
نسبت به همکاران خود جز سو نظر چیز دیگری بروز نداد.

4. He is in disfavor with the king.
[ترجمه ترگمان]او از پادشاه ناراضی است
[ترجمه گوگل]او با پادشاه ناسازگار است

5. Most people disfavor his ideas because they are outdated.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم به این دلیل نظرات او را نادیده گرفتند که منسوخ شده اند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم از عقاید خود ناراحت هستند زیرا از بین می روند

6. Kapeiluo also spoke frankly that initially put disfavor young Bei was a mistake.
[ترجمه ترگمان]Kapeiluo همچنین صراحتا اعلام کرد که Bei جوان در ابتدا اشتباه بوده است
[ترجمه گوگل]Kapeiluo همچنین به طور صریح صحبت کرد که در ابتدا بی بی، اشتباه بود

7. Thomas seems to look upon the proposal with disfavor.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که توماس با بی توجهی به این پیشنهاد نگاه می کند
[ترجمه گوگل]توماس به نظر می آید که پیشنهاد را با ناراحتی در نظر بگیرد

8. He fell into disfavor as the president fell in the polls.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که رئیس جمهور در نظرسنجی ها به سقوط افتاد، او مورد تمسخر قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او به عنوان رییس جمهوری در انتخابات سقوط کرد

9. AOL is in wall street gradually disfavor, had been the fact that does not dispute.
[ترجمه ترگمان]AOL، در خیابان دیواری به تدریج مورد بی توجهی قرار می گیرد و این حقیقت است که در آن اختلاف نظر وجود ندارد
[ترجمه گوگل]AOL در خیابان دیوار به تدریج ناسازگار است، این واقعیتی است که مخالف نیست

10. I too had begun to notice Hitler's sudden alternations of favor and disfavor.
[ترجمه ترگمان]من هم متوجه شدم که ناگهان متوجه شدم که هیتلر به صورت تغییرات ناگهانی و تحت نظر او تحت نظر قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]من هم شروع به مشاهده تغییرات ناگهانی هیتلر از نفع و ناراحتی کردم

11. When the mothers came to Him with their little ones, the disciples looked on them disfavor.
[ترجمه ترگمان]وقتی مادران با ones به او مراجعه می کردند، the از disfavor به آن ها چشم دوخته بودند
[ترجمه گوگل]هنگامی که مادران با فرزندانشان نزد او آمدند، شاگردان آنها را به ناسپاس نگاه کردند

12. This is a blank check for federal judges to get rid of cases they disfavor.
[ترجمه ترگمان]این یک چک سفید برای قضات فدرال است تا از شر مواردی که موجب نارضایتی آن ها می شود، خلاص شوند
[ترجمه گوگل]این یک قضیه خالی برای قضات فدرال است تا از مواردی که ناراحت هستند خلاص شوند

His political programs were disfavored by most people.

بیشتر مردم با برنامه‌های سیاسی او موافق نبودند.


اصطلاحات

fall into disfavor

از محبوبیت افتادن، از چشم افتادن، خوار شدن


پیشنهاد کاربران

مغضوب شدن


کلمات دیگر: