1. He is best known for three rather bombastic poems.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر سه تن از اشعارش بهتر شناخته شده است
[ترجمه گوگل]او برای سه شعر وحشتناک مشهور است
2. The candidate spoke in a bombastic way of all that he would do if elected.
[ترجمه ترگمان]کاندیدای مورد نظر به شیوه ای پر کننده از تمام آنچه که در صورت انتخاب شدن انجام خواهد داد سخن گفت
[ترجمه گوگل]کاندیدای مورد نظر به شیوه ای بیرحمانه از آنچه که اگر انتخاب شود، انجام خواهد داد
3. Of course, this kind of thing can become bombastic and rhetorical.
[ترجمه ترگمان] البته، این یه چیز بزرگ و پرمعنی میشه
[ترجمه گوگل]مطمئنا این نوع چیزها می توانند بمباران و لفظی باشند
4. He was vain and bombastic.
[ترجمه ترگمان]او مغرور و گزاف بود
[ترجمه گوگل]او بیهوده و مشتاق بود
5. Leavitt's bombastic, trivial films were completely phoney.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، فیلم های بی اهمیت و بی اهمیت به طور کامل مورد استفاده قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]فیلم های بمب گذاری شده ی Leavitt، فیلم های بی اهمیت، کاملا جنجالی بودند
6. There is nothing electric here, nothing bombastic nor blaring, as this is his first acoustic recording.
[ترجمه ترگمان]اینجا هیچ چیز برقی وجود ندارد، هیچ چیز گزاف نیست، چون این اولین ضبط صوتی اوست
[ترجمه گوگل]هیچ چیز الکتریکی در اینجا وجود ندارد، هیچ چیز بمبگذاری و ناسازگاری ندارد، زیرا این اولین ضبط آکوستیک آن است
7. His bombastic style made him unpopular with his colleagues.
[ترجمه ترگمان]سبک bombastic او را از همکاران خود نامحبوب ساخت
[ترجمه گوگل]سبک بمبگذاری او، او را با همکارانش ناپاک کرد
8. The bombastic, vainglorious Nivelle had virtually announced to the world his grandiose expectations, making the dreadful defeat doubly damaging.
[ترجمه ترگمان]The، لاف و گزاف، عملا انتظارات grandiose را به جهانیان اعلام کرده بود، و این شکست وحشتناک را مضاعف می ساختند
[ترجمه گوگل]Nivelle، بمبارد و مبهم، عملا اعلام آمادگی بزرگ خود را به جهان اعلام کرد، و شکست شگفت انگیزی را که به طور دوبعدی آسیب می رساند، اعلام کرد
9. The orator spoke in a bombastic manner.
[ترجمه ترگمان]سخنران با لحنی گزاف شروع به صحبت کرد
[ترجمه گوگل]سخنرانی به شیوه ای بمبگذاری کرد
10. I went on, using the characteristically bombastic language of the time.
[ترجمه ترگمان]من ادامه دادم، با استفاده از زبان اصلی گفته شده در آن زمان
[ترجمه گوگل]من ادامه دادم، با استفاده از زبان بلافاصله بمباران زمان
11. Answer: actually, that is not scientific and realistic and kind of bombastic.
[ترجمه ترگمان]پاسخ: در حقیقت، آن علمی و واقع گرایانه و نوعی پر از گزافه گویی نیست
[ترجمه گوگل]پاسخ واقعا، علمی و واقع بینانه نیست و نوعی بمبگذاری است
12. Tom's increase in importance did not lead him to bombastic speeches at the party.
[ترجمه ترگمان]افزایش اهمیت تام منجر به سخنرانی های مطنطن در حزب نشد
[ترجمه گوگل]افزایش تام در اهمیت او را به سخنان مخرب در حزب منجر نشد
13. A diffident, shuffling stick figure on stage, at the keyboard he had a penchant for lugubrious tempos, affecting profundity and a crashing, bombastic virtuosity.
[ترجمه ترگمان]یک شخص محجوب، که روی صحنه روی صحنه نقش بسته بود، به صفحه کلید علاقه مند شده بود که میل شدیدی به tempos داشت و در عمق ذوق و a تاثیر عمیقی می گذاشت
[ترجمه گوگل]چهره ای ناپایدار و بریده بر روی صحنه، در صفحه کلید، او را در معرض تماشاگرانی قرار داده است که تاثیرات عمیقی بر روی آنها دارد و بر خلاف تصورات وحشتناکی است