کلمه جو
صفحه اصلی

forthright


معنی : رک، بی محابا، بی درنگ
معانی دیگر : (در اصل) پیشروی، راست جلو رفتن، رک و راست، بی شیله پیله، بی پرده، راست و صریح، سرراست، مستقیم، مستقیما

انگلیسی به فارسی

رک، سرراست، مستقیما، بی محابا، بیدرنگ


راستش، بی درنگ، بی محابا، رک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: outspoken and to the point.
مترادف: candid, direct, downright, explicit, frank, open, outspoken, plain-spoken, straightforward
متضاد: furtive, indirect, sneaking
مشابه: bluff, blunt, bold, free-spoken, outright, plain, unequivocal

- He decided to make a forthright declaration of his love for her.
[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفت که به عشق خود اعتراف کند
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت تا یک بیانیه درست از عشق او را برای او بیاموزد
- She's such a forthright person that it makes some people uncomfortable.
[ترجمه ترگمان] خیلی ساده است که بعضی از مردم را ناراحت می کند
[ترجمه گوگل] او چنین شخصی است که باعث ناراحتی برخی افراد می شود
- He is usually meek and timid, so we were all surprised at his forthright criticism of the boss.
[ترجمه ترگمان] او معمولا متواضع و کم رو است، بنابراین همه ما از انتقاد صریح او از رئیس شگفت زده شدیم
[ترجمه گوگل] او معمولا آرام و خجالتی است، بنابراین ما همه در انتقاد مستقیم خود از رئیس شگفت زده کردیم
قید ( adverb )
مشتقات: forthrightly (adv.), forthrightness (n.)
• : تعریف: frankly and without evasion.
مترادف: candidly, straight, straightforwardly
متضاد: evasively
مشابه: bluntly, plainly, plump

- We said forthright that we would not take on such a responsibility.
[ترجمه ترگمان] ما رو راست گفتیم که ما چنین مسئولیتی را بر عهده نخواهیم گرفت
[ترجمه گوگل] ما به طور مستقیم گفتیم که ما چنین مسئولیتی را نمی پذیریم

• candid, frank; straightforward, direct
directly, in a straightforward manner; candidly; immediately
someone who is forthright says clearly and strongly what they think.

مترادف و متضاد

رک (صفت)
straight, frank, downright, stark, straightforward, blunt, outspoken, forthright, point-blank, straight-out

بی محابا (صفت)
fearless, forthright, free-spoken, slam-bang

بی درنگ (قید)
outright, away, thereupon, forthwith, apace, directly, forthright, therewith

straightforward, honest


Synonyms: aboveboard, bald, blunt, call a spade a spade, candid, categorical, direct, directly, forward, frank, from the hip, like it is, no lie, open, outspoken, plain, plainspoken, real, simple, sincere, straight, undisguised, up front


Antonyms: devious, dishonest, secret, untruthful


جملات نمونه

1. MacTavish was characteristically forthright in his reply.
[ترجمه ترگمان]MacTavish طبق معمول در جواب او به عمل آمد
[ترجمه گوگل]MacTavish به طور مشخصی در پاسخ خود درست بود

2. His forthright manner can be mistaken for rudeness.
[ترجمه ترگمان]رفتار صادقانه او ممکن است به خاطر گستاخی اشتباه باشد
[ترجمه گوگل]شیوه ای شایسته او می تواند به سبب زحمتی اشتباه گرفته شود

3. He spoke in a forthright manner but without anger.
[ترجمه ترگمان]بدون خشم و بدون خشم حرف می زد
[ترجمه گوگل]او به روش صریح، بدون خشم صحبت کرد

4. She answered in her usual forthright manner .
[ترجمه ترگمان]جما با همان روش همیشگی خود جواب داد:
[ترجمه گوگل]او با روش معمولی خود پاسخ داد

5. His forthright behavior offends some people.
[ترجمه ترگمان]رفتار رک گویی او به برخی از مردم توهین می کند
[ترجمه گوگل]رفتار راستش او برخی از افراد را متهم می کند

6. I admire her forthright way of dealing with people.
[ترجمه ترگمان]من روش forthright رو با مردم تحسین می کنم
[ترجمه گوگل]من او را به روش مستقیم برای برخورد با مردم تحسین می کنم

7. He has a reputation for being a forthright critic.
[ترجمه ترگمان]شهرت دارد که به عنوان یک منتقد بزرگ شهرت دارد
[ترجمه گوگل]او یک منتقد واقعی است

8. She's always been very forthright about her preferences.
[ترجمه ترگمان]همیشه در مورد سلیقه او خیلی صریح حرف می زند
[ترجمه گوگل]او همیشه در مورد تنظیمات او بسیار صادق است

9. He gave a forthright answer.
[ترجمه ترگمان]جواب forthright داد
[ترجمه گوگل]او جواب درستی داد

10. Indeed, she would argue that her forthright and uncompromising approach is a vital element of her success.
[ترجمه ترگمان]در واقع، او استدلال می کند که رویکرد صراحت و صراحت او عامل حیاتی موفقیت او محسوب می شود
[ترجمه گوگل]در واقع، او استدلال می کند که رویکرد مستقیم و غیرمسئولانه او یک عنصر حیاتی از موفقیت او است

11. When it comes to racing etiquette and forthright language, Mario has few equals.
[ترجمه ترگمان]وقتی نوبت به اتیکت زدن و صراحت زبان است، ماریو خیلی برابر است
[ترجمه گوگل]هنگامی که آن را به مسابقات اخلاق و زبان مستقیم می آید، ماریو چند برابر است

12. His best approach was to be forthright and fast.
[ترجمه ترگمان]بهترین راه او این بود که صراحت و تندی داشته باشد
[ترجمه گوگل]بهترین روش او این بود که صبور و سریع باشد

13. Always a forthright woman, she incurred the wrath of the anti-abolitionists and her life was threatened.
[ترجمه ترگمان]همیشه یک زن رو راست، او خشم مخالفین برده داری را متحمل شد و زندگی اش مورد تهدید قرار گرفت
[ترجمه گوگل]همیشه یک زن راستگو بود، او خشم اعضای ضد ائتلاف را متحمل شد و زندگی او تهدید شد

14. His purpose was more forthright than mine, looking for a new war to wipe out the stain of defeat.
[ترجمه ترگمان]هدف او بیشتر از مال من بود و دنبال یک جنگ جدید می گشت تا لکه شکست را محو کند
[ترجمه گوگل]هدف او درست از من بود، به دنبال یک جنگ جدید برای از بین بردن لکه شکست

پیشنهاد کاربران

رک، رو راست
Straightforward
Clear
Direct
Honest
Not avasive
Many people find it refreshing when
. we are forthright and honest
Speak forthright and go to the point


کلمات دیگر: