کلمه جو
صفحه اصلی

disembody


معنی : تجزیه کردن، از جسم جدا کردن
معانی دیگر : (از قید جسم و زندگی جسمانی رها کردن) تن آزاد کردن، روحانی کردن

انگلیسی به فارسی

از جسم جدا کردن، تجزیه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• separate body and spirit; disconnect from the body

مترادف و متضاد

تجزیه کردن (فعل)
liberate, abstract, decompose, break down, parse, analyze, dismember, anatomize, comminute, dialyze, disembody, prescind, sequestrate

از جسم جدا کردن (فعل)
disembody

جملات نمونه

1. A disembodied voice sounded from the back of the cabin.
[ترجمه ترگمان]صدای بی صدایی از پشت کلبه به گوش رسید
[ترجمه گوگل]صدای بی حرکتی از پشت کابین صدا کرد

2. His death disembodied his spirits.
[ترجمه ترگمان]مرگ او روح او را از بین برده بود
[ترجمه گوگل]مرگ او روح او را نابود کرد

3. The troops were disembodied after the war.
[ترجمه ترگمان]این نیروها پس از جنگ عاری از سکنه بودند
[ترجمه گوگل]سربازان پس از جنگ مجبور شدند

4. Disembodied voices could be heard in the darkness.
[ترجمه ترگمان]صدای Disembodied در تاریکی شنیده می شد
[ترجمه گوگل]در تاریکی شنیده می شود

5. The snake makes it wriggle so that the apparently disembodied filament appears to be some kind of succulent worm.
[ترجمه ترگمان]مار به این شکل پیچ وتاب می خورد و به نظر می رسد که رشته بدون شی نوعی کرم آبدار باشد
[ترجمه گوگل]مار آن را لرزاند، به نظر میرسد که رشتههای ظاهرا ناپدید شده، نوعی کرم شاداب است

6. Cleaners working in the tunnels between Kelvinbridge and Hillhead Stations used to report hearing disembodied voices of women singing.
[ترجمه ترگمان]Cleaners که در تونل ها بین ایستگاه های Kelvinbridge و Hillhead کار می کردند، برای گزارش شنیدن صداهای نامشخص زنان در حال آواز خواندن استفاده می کردند
[ترجمه گوگل]تمیزکنندههایی که در تونلهای بین ایستگاههای Kelvinbridge و Hillhead کار می کنند، برای گزارش دادن صداهای ناشنوای زنان آواز خواندن استفاده می شود

7. Rawls's representative agent is portrayed as a disembodied party devoid of any substantive human characteristics except rationality.
[ترجمه ترگمان]نماینده نماینده Rawls به عنوان یک حزب مجرد عاری از هرگونه ویژگی اساسی انسانی به جز عقلانیت به تصویر کشیده می شود
[ترجمه گوگل]نماینده نمایندگی راولز به عنوان یک حزب مبهم و بدون هرگونه ویژگی اساسی انسان، به جز عقلانیت، به تصویر کشیده می شود

8. Yet, however disembodied, these are still transactions involving foreign capital.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، با این حال، این ها هنوز در حال انجام معاملات با سرمایه گذاران خارجی هستند
[ترجمه گوگل]با این وجود، با این وجود، این هنوز معاملات با سرمایه خارجی است

9. D'Arcy punched the intercom button and introduced himself to the disembodied Oriental voice at the other end.
[ترجمه ترگمان]د Arcy با مشت دگمه تلفن داخلی را زد و خود را به صدای شرقی و بی روح در آن طرف معرفی کرد
[ترجمه گوگل]D 'Arcy دکمه اینترکام را رفع کرد و خود را به انتهای دیگر به صدای شرقی شرقی تقسیم کرد

10. Some believe the dead return to earth as disembodied spirits.
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها اعتقاد دارند که مردگان به شکل روح بی عاری از بدن به زمین باز می گردند
[ترجمه گوگل]برخی معتقدند که بازگشت مرده به زمین به عنوان ارواح بی تقصیر است

11. Shirley MacLaine, according to her autobiography, similarly relies on contacting disembodied entities through various mediums.
[ترجمه ترگمان]شرلی MacLaine با توجه به زندگینامه خود به همین ترتیب به تماس با نهاده ای مجرد از طریق رسانه های مختلف وابسته است
[ترجمه گوگل]شیرلی مک لاین، با توجه به زندگینامه او، به طور مشابه به ارتباط با نهادهای غیرقانونی از طریق رسانه های مختلف متکی است

12. He suddenly turned his head as though a disembodied finger had tapped his shoulder.
[ترجمه ترگمان]ناگهان سرش را طوری چرخاند که انگار یک انگشت بی خال روی شانه او ضربه زده بود
[ترجمه گوگل]او به طور ناگهانی سرش را مانند انگشت نابود کرد

13. And Notes from Underground is precisely such a fable of disembodied consciousness.
[ترجمه ترگمان]و نکات زیر زمینی دقیقا داستانی از آگاهی بی روحی است
[ترجمه گوگل]و یادداشت های زیرزمینی دقیقا چنین افسانه ای از آگاهی نابجا است

14. An order from a disembodied voice.
[ترجمه ترگمان]یک دستور از یک صدای بی روح
[ترجمه گوگل]یک سفارش از صدای بی حرکت

Dante saw many disembodied souls.

دانته ارواح تن آزاد فراوانی را دید.


پیشنهاد کاربران

بی تن و بدن کردن


کلمات دیگر: