کلمه جو
صفحه اصلی

expedite


معنی : شتابان، تسریع کردن در، پیش بردن
معانی دیگر : تسریع کردن، شتاباندن، بشولیدن، هنگار کردن، تسهیل کردن، (نادر) گسیل کردن، (برای انجام کاری) فرستادن، (رسما) صادر کردن، به سرعت انجام دادن

انگلیسی به فارسی

تسریع کردن در، پیش بردن، شتابان


تسریع، تسریع کردن در، پیش بردن، شتابان


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: expedites, expediting, expedited
مشتقات: expeditor (expediter) (n.)
(1) تعریف: to send off, facilitate the progress of, or accomplish with speed and efficiency.
متضاد: delay
مشابه: dispatch, speed

- The kitchen assistant expedites the orders by adding the condiments, dressings, and side dishes.
[ترجمه ترگمان] دستیار آشپزخانه دستور اضافه کردن چاشنی، لباس و غذاهای دیگر را داد
[ترجمه گوگل] دستیار آشپزخانه دستورات را با افزودن چاشنی ها، پانسمان ها و ظروف جانبی تسریع می کند

(2) تعریف: to issue or dispatch (an official document).
مشابه: dispatch

• speed up, accelerate, facilitate (a process, action, etc.); dispatch, execute quickly and efficiently
if you expedite something, you cause it to be done more quickly; a formal word.

مترادف و متضاد

شتابان (صفت)
expedite, hastily

تسریع کردن در (فعل)
expedite

پیش بردن (فعل)
encourage, advance, carry out, further, expedite, hustle

make happen faster


Synonyms: accelerate, advance, assist, cut the red tape, dispatch, facilitate, fast track, forward, grease wheels, hand-carry, handle personally, hand-walk, hasten, hurry, precipitate, press, promote, quicken, railroad, run interference, run with the ball, rush, shoot through, speed, speed up, urge, walk it through


Antonyms: block, cease, check, delay, halt, hinder, slow, stop


جملات نمونه

1. in order to expedite the dam building project
به منظور تسریع برنامه ی سد سازی

2. this road will expedite traffic
این راه رفت و آمد را تسهیل می کند.

3. we want to expedite the enemy's withdrawal
می خواهیم عقب نشینی دشمن را تسریع بکنیم.

4. Something needs to be done to expedite the process.
[ترجمه ترگمان]باید کاری برای تسریع روند انجام شود
[ترجمه گوگل]برای تسریع روند، باید کاری انجام شود

5. The builders promised to expedite the repairs.
[ترجمه ترگمان]سازندگان قول دادند تعمیرات را تسریع کنند
[ترجمه گوگل]سازندگان قول دادند تعمیرات را تسریع کنند

6. Please do what you can to expedite the building work.
[ترجمه ترگمان]لطفا کاری را که می توانید انجام دهید تا کار ساختمان را تسریع کنید
[ترجمه گوگل]لطفا کاری را که می توانید انجام دهید، به منظور ارتقاء کار ساختمانی انجام دهید

7. We tried to help you expedite your plans.
[ترجمه ترگمان]ما سعی کردیم به شما کمک کنیم که برنامه هاتون رو سریع تر انجام بدین
[ترجمه گوگل]ما سعی کردیم به شما کمک کنیم برنامه های خود را سریع تر کنید

8. More money would, of course, expedite the construction.
[ترجمه ترگمان]البته پول بیشتر، ساخت وساز را تسریع می کند
[ترجمه گوگل]البته پول بیشتر، البته، ساخت و ساز را تسریع می کند

9. Satellite communications will expedite progress, especially since some of the operators have already promised free access in developing countries.
[ترجمه ترگمان]ارتباطات ماهواره ای پیشرفت را تسریع خواهد کرد، به خصوص از آنجا که برخی از اپراتورها در حال حاضر وعده دسترسی آزاد به کشورهای در حال توسعه داده اند
[ترجمه گوگل]ارتباطات ماهواره ای پیشرفت را تسریع خواهد کرد، به ویژه از آنجایی که برخی از اپراتورها قبلا دسترسی رایگان در کشورهای در حال توسعه را تحریم کرده اند

10. Instead, hoping to expedite matters, he squatted down beside them and gave them a hand.
[ترجمه ترگمان]در عوض، امیدوار بود که هرچه سریع تر کار کند، کنار آن ها چمباتمه زد و دستش را به آن ها داد
[ترجمه گوگل]در عوض، امیدوار است تا امور را سریعتر کند، او را کنار آنها گذاشت و به آنها دست داد

11. The Pentagon doesn't expedite - they demand immediate compliance.
[ترجمه ترگمان]پنتاگون تسریع نمی کند - آن ها خواستار انطباق فوری هستند
[ترجمه گوگل]پنتاگون تسریع نمی کند - آنها خواستار تسویه سریع هستند

12. The service has also agreed to expedite final consideration of 900 species believed worthy of protection.
[ترجمه ترگمان]این سرویس همچنین توافق کرده است که بررسی نهایی ۹۰۰ گونه که ارزش محافظت را دارد را تسریع کند
[ترجمه گوگل]این سرویس همچنین موافقت کرده است تا بررسی نهایی 900 گونه را که به نفع حفاظت است، تسریع کند

13. Expedite offer afraid buyer ready withdraw as others contact him.
[ترجمه ترگمان]فروشنده بیم داشت که مامور خرید آن قدر با او تماس بگیرد که دیگران با او تماس بگیرند
[ترجمه گوگل]پیشنهادهای تکان دهنده خرید را تهدید می کند و دیگران با او تماس می گیرند

14. Assist in quality issues and help expedite via airfreight as needed.
[ترجمه ترگمان]کمک به مسائل با کیفیت و کمک به سرعت بخشیدن از طریق airfreight به عنوان نیاز
[ترجمه گوگل]کمک به مسائل کیفیت و کمک به سرعت از طریق حمل و نقل هوایی در صورت نیاز

15. I'll then check things up and try to expedite matters for you.
[ترجمه ترگمان]من همه چیز رو بررسی می کنم و سعی می کنم سرعت بیشتری برات انجام بدم
[ترجمه گوگل]بعدا چیزها را بررسی میکنم و سعی میکنم مسائل را برای شما تسریع کنم

in order to expedite the dam building project

به‌منظور پیش‌بردن برنامه‌ی سدسازی


We want to expedite the enemy's withdrawal.

می‌خواهیم عقب‌نشینی دشمن را تسریع بکنیم.


This road will expedite traffic.

این راه رفت‌وآمد را تسهیل می‌کند.


He expedited a letter under the cover of night to Amir Arsalan.

او شبانه نامه‌ای برای امیر ارسلان فرستاد.


پیشنهاد کاربران

Make faster/quicker

شتاب دادن , تسریع کردن
Speed up
He promised to expedite distribution of drugs to those who need them.

✔️تسریع کردن، شتاب دادن

The former administration had issued an emergency declaration in 2019 in order to expedite arms sales to Saudi Arabia and the UAE in circumvention of congressional concerns
CNN. com@

Ulyanov tweeted that they were “guided by the unity of purpose. ”
“Which is full restoration of the nuclear deal in its original form, ” he wrote. “It was decided to expedite the process. ”
Associated Press. com@

Speed up
Accelerate
تسریع کردن


کلمات دیگر: