کلمه جو
صفحه اصلی

disinter


معنی : از خاک در اوردن، نبش کردن
معانی دیگر : نبش قبر کردن، از گور درآوردن، پرده برداری کردن (از راز)، افشا کردن، رو کردن، از بوته فراموشی یا گمنامی دراوردن

انگلیسی به فارسی

از خاک درآوردن، (مجازاً) از بوته فراموشی یا گمنامی درآوردن، نبش کردن


دیسونتر، از خاک در اوردن، نبش کردن


انگلیسی به انگلیسی

• exhume, unearth
if you disinter something, you start using it again after it has not been used for a long time; often used humorously.
when a dead body is disinterred, it is dug up from out of the ground.

مترادف و متضاد

از خاک در اوردن (فعل)
excavate, disinter, exhume

نبش کردن (فعل)
disinter

exhume


Synonyms: unearth, dig up, disentomb, expose


جملات نمونه

1. The corpse was disinterred and re-examined by the coroner.
[ترجمه ترگمان]جسد توسط پزشک قانونی مورد بررسی قرار گرفت و توسط پزشک قانونی مورد بررسی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]جسد از بین رفته و مجددا مورد بررسی قرار گرفت

2. The president's memoir disinterred a past era.
[ترجمه ترگمان]خاطرات رئیس جمهور در دوران گذشته آن ها را از بین می برد
[ترجمه گوگل]خاطرات رئیس جمهور دوران گذشته را نادیده گرفت

3. The court granted him permission to disinter the body.
[ترجمه ترگمان]دادگاه به او اجازه داد جسد را تخلیه کند
[ترجمه گوگل]دادگاه او را مجاز به طراحی بدن دانست

4. The bones were disinterred and moved to a burial site.
[ترجمه ترگمان]استخوان ها را از بین بردند و به محل دفن منتقل شدند
[ترجمه گوگل]استخوان ها از بین رفتند و به محل دفن منتقل شدند

5. The committee disinterred a few old studies done by the predecessors to prove their point.
[ترجمه ترگمان]این کمیته تعداد کمی از مطالعات قبلی را که توسط پیشینیان انجام شده بود را کنار زدند تا نقطه نظرات خود را اثبات کنند
[ترجمه گوگل]این کمیته چندین مطالعات قدیمی انجام شده توسط پیشینیان را برای اثبات نقاط ضعف خود نادیده گرفت

6. She disinterred two frozen TV dinners from the freezer.
[ترجمه ترگمان]اون دوتا شام از فریزر رو کنار زد
[ترجمه گوگل]او دو فنجان تلویزیون یخ زده را از فریزر جدا کرد

7. They disinterred a corpse from the grave.
[ترجمه ترگمان]آن ها جسد یک جسد را از قبر بیرون کشیده اند
[ترجمه گوگل]آنها یک جسد را از قبر بیرون کشیدند

8. It took two additional tractors to disinter the float and permit Hirt and Channing to go on with the show.
[ترجمه ترگمان]دو دستگاه تراکتور دیگر برای took کردن the و اجازه دادن به \"چنینگ\" و \"چنینگ\" (چنینگ show)و \"چنینگ\" (چنینگ show)\"(with)و\" چنینگ \"(چنینگ show)\" (with show)و \"چنینگ\" (چنینگ show)\"(with show)و\" چنینگ \" (
[ترجمه گوگل]دو تراکتور اضافی برای غیرفعال کردن شناور به کار برده شد و Hirt و Channing اجازه حضور در نمایش را دادند

9. A few yards further on they disinterred Wilkinson.
[ترجمه ترگمان]چند متر دورتر از آن ها Wilkinson را کنار کشیده اند
[ترجمه گوگل]چند متری بیشتر آنها را ویلکینسون از بین بردند

10. The bodies are disinterred, and a colourful gala is held.
[ترجمه ترگمان]این اجساد را از بین می برند و یک جشن رنگارنگ برگزار می شود
[ترجمه گوگل]بدن نابود می شود و یک جشن رنگارنگ برگزار می شود

11. However, a clever female sends disinter from which however a potential market, obtained the result of arrogant person.
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک زن باهوش disinter را می فرستد که با این حال یک بازار بالقوه نتیجه یک فرد مغرور را بدست می آورد
[ترجمه گوگل]با این حال، یک زن باهوش می رود disinter که از آن با این وجود یک بازار بالقوه، به دست آمده از نتیجه متقاعد کننده است

12. Only then was it time to disinter the archaic weapons of the tribe.
[ترجمه ترگمان]تنها وقت آن بود که سلاح های کهنه قبیله را از هم جدا کند
[ترجمه گوگل]فقط زمان آن بود که سلاح های قدیمی قوم را از بین ببریم

13. The obvious solution is to disinter the graveyards and begin burning the skeletons posthaste .
[ترجمه ترگمان]راه حلی که واضح است این است که به قبرستان ها بروند و اسکلت های posthaste را آتش بزنند
[ترجمه گوگل]راه حل واضح این است که گورستان را از بین ببریم و شروع به سوزاندن اسکلت ها بکنیم

14. However, a clever female disinter from which however a potential market, obtained the result of arrogant person.
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک disinter زن باهوش که با این حال یک بازار بالقوه است نتیجه یک فرد مغرور را بدست آورد
[ترجمه گوگل]با این حال، یک زن باهوش هوشمند که از آن با این وجود یک بازار بالقوه است، نتیجه یک فرد متکبر را به دست آورد

They disinterred Napoleon's body and reburied it in Paris.

جسد ناپلئون را از خاک درآوردند و در پاریس دوباره به خاک سپردند.



کلمات دیگر: