کلمه جو
صفحه اصلی

bodied


معنی : دارای بدن، جسیم
معانی دیگر : دارای بدن یا بدنه ای خاص

انگلیسی به فارسی

دارای بدن، تنومند


بدنی، دارای بدن، جسیم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: having body or a specified kind of body (usu. used in combination).

- narrow-bodied
[ترجمه ترگمان] بدنی باریک و باریک …
[ترجمه گوگل] باریک
- full-bodied
[ترجمه ترگمان] بدن پر از بدن
[ترجمه گوگل] کامل بدن

• having a body

مترادف و متضاد

دارای بدن (صفت)
bodied, bodily

جسیم (صفت)
voluminous, corpulent, bulky, bodied, massy

جملات نمونه

1. This is a full - bodied wine with just a hint of sweetness.
[ترجمه ترگمان] این یه شراب کامل با یه تیکه شیرینی - ه
[ترجمه گوگل]این یک شراب کامل با یک اشاره شیرینی است

2. She bodied forth the immortal mind.
[ترجمه ترگمان]او ذهن immortal را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او ذهن جاودانه را پرورش داد

3. Able - bodied labourers are in full employment.
[ترجمه ترگمان]کارگران توانا و توانا به طور کامل در حال کار هستند
[ترجمه گوگل]کارگران توانا در دست کار هستند

4. The mollusc phylum includes all soft - bodied animals without backbones.
[ترجمه ترگمان]The شامل تمام حیوانات نرم بدون ستون فقرات می شود
[ترجمه گوگل]جنس مولکول شامل تمام حیوانات نرم بدن بدون ستون فقرات می باشد

5. This is a slim bodied fish of an orange-gold colour, often with black markings on its head.
[ترجمه ترگمان]این یک ماهی با اندام باریک از رنگ نارنجی - طلایی است که اغلب با نشانه های سیاه روی سر آن وجود دارد
[ترجمه گوگل]این یک ماهی پر از آب پرتقال است که اغلب با نشانه های سیاه روی سر آن است

6. Overalls: Full bodied boiler suit style overalls are sufficient protection for most activities.
[ترجمه ترگمان]overalls: بدنه پر تنش با لباس مناسب برای بیشتر فعالیت ها محافظت کافی است
[ترجمه گوگل]لباس کارهای شلوار کت و شلوار کت و شلوار کلاسیک محافظ کافی برای اکثر فعالیت ها است

7. She also runs a playgroup for able bodied and handicapped children. £500 was split between the two groups.
[ترجمه ترگمان]او همچنین یک playgroup برای افراد سالم و معلول را اداره می کند ۵۰۰ پوند بین این دو گروه تقسیم شد
[ترجمه گوگل]او همچنین گروه بازیگری را برای بچه های بدنام و معلول اجرا می کند 500 پوند بین این دو گروه تقسیم شد

8. It is generally medium to full bodied with aflinty aftertaste.
[ترجمه ترگمان]این روش به طور کلی برای افراد سالم با aflinty aftertaste متوسط است
[ترجمه گوگل]این به طور کلی متوسط ​​تا کامل است با عطر و طعم aflinty

9. Comments: Medimm - Bodied red wine with concentrated blackcurrant and plummy bouquet, velvet texture with vanilla oaks taste.
[ترجمه ترگمان]توضیحات: شراب قرمز Medimm با blackcurrant متمرکز و دسته گل plummy، بافت مخملی با طعم بلوط وانیل
[ترجمه گوگل]نظرات Medimm - شراب سرخ شده با مرطوب و نارنجی، بافت مخملی با طعم وانیل بلوط

10. Every able - bodied man is expected to bear arms against the enemy.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که هر فرد توانا در برابر دشمن سلاح به دست گیرد
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که هر مردی که توانایی بدن دارد بر ضد دشمن حمل کند

11. American breed of heavy - bodied brownish - red general - purpose chicken.
[ترجمه ترگمان]نژاد آمریکایی از جنس پوست قهوه ای با بدنه قهوه ای با بدنه قهوه ای مایل به قرمز
[ترجمه گوگل]نژاد آمریکایی قهوه ای سنگین - مرغ سرخ مایل به قرمز

12. A dry red full bodied with generous red-berried fruits on the palate and subtle French and American oak influence.
[ترجمه ترگمان]یک بدن قرمز خشک با میوه های سرخ و berried روی ذائقه و نفوذ subtle فرانسوی و آمریکایی
[ترجمه گوگل]سرخ خشک که با میوه های پر زرق و برق دار غنی در کاغذ و نفوذ بلوط فرانسوی و آمریکایی پر شده است

13. China hopes to build a wide - bodied airliner to challenge Boeing and Airbus.
[ترجمه ترگمان]چین امیدوار است یک هواپیمای بزرگ برای به چالش کشیدن بوئینگ و ایرباس بسازد
[ترجمه گوگل]چین امیدوار است تا هواپیمای گسترده ای را برای چالش کشیدن بوئینگ و ایرباس بسازد

14. Medium - bodied with cassis and dried tea leaf flavours.
[ترجمه ترگمان]bodied با cassis و flavours خشک برگ چای خشک
[ترجمه گوگل]متوسط ​​با سس کاسسی و طعم برگ چای خشک

able-bodied

سالم، قادر به کار


full-bodied flavor

طعم قوی و خوشایند



کلمات دیگر: