کلمه جو
صفحه اصلی

acupuncture


معنی : طب سوزنی
معانی دیگر : (پزشکی) طب سوزنی، روش چینی بی حس سازی بوسیله ء فروکردن سوزن در بدن

انگلیسی به فارسی

طب سوزنی، روش چینی بی‌حس‌سازی به‌وسیله‌ی فروکردن سوزن در بدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a traditional Chinese practice of pricking certain parts of the body with fine needles to relieve pain or cure disease.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: acupunctures, acupuncturing, acupunctured
• : تعریف: to perform acupuncture on.

• chinese method in which illnesses are treated by applying small needles to specific points on the body
acupuncture is the treatment of illness or pain by sticking small needles into the patient's body.

مترادف و متضاد

طب سوزنی (اسم)
acupuncture

جملات نمونه

1. It's known that acupuncture originated in China.
[ترجمه ترگمان]معلوم شده است که طب سوزنی از چین نشات می گیرد
[ترجمه گوگل]شناخته شده است که طب سوزنی در چین آغاز می شود

2. In desperation, I decided to try acupuncture.
[ترجمه ترگمان]در نهایت ناامیدی تصمیم گرفتم از طب سوزنی استفاده کنم
[ترجمه گوگل]در ناامیدی، تصمیم گرفتم طب سوزنی را امتحان کنم

3. Acupuncture treatment is gentle, painless, and, invariably, most relaxing.
[ترجمه ترگمان]روش درمانی طب سوزنی ملایم، بدون درد، و همیشه آرامش بخش است
[ترجمه گوگل]درمان طب سوزنی ملایم و بدون درد است، و همیشه، بیشتر آرامش بخش است

4. My doctor recommended a course of acupuncture.
[ترجمه ترگمان]دکترم یه دوره طب سوزنی رو پیشنهاد کرد
[ترجمه گوگل]دکتر من یک دوره طب سوزنی را توصیه کرد

5. I'm having acupuncture for a bad back.
[ترجمه ترگمان]من برای یه آدم بد طب سوزنی رو طب سوزنی می کنم
[ترجمه گوگل]من داروی طب سوزنی برای یک بازگشت بد دارم

6. Therapies like acupuncture do work and many people have been healed by them.
[ترجمه ترگمان]افرادی مثل طب سوزنی کار می کنند و بسیاری از مردم با آن ها شفا می یابند
[ترجمه گوگل]درمان هایی مانند طب سوزنی کار می کنند و بسیاری از آنها توسط آنها شفا یافته اند

7. Acupuncture has been practised in China for thousands of years.
[ترجمه ترگمان]هزاران سال است که طب سوزنی در چین انجام شده است
[ترجمه گوگل]طب سوزنی در هزاران سال در چین انجام شده است

8. Needles are inserted into specific acupuncture points in the body.
[ترجمه ترگمان]نیدلز وارد نقاط طب سوزنی ویژه ای در بدن می شود
[ترجمه گوگل]سوزن ها در نقاط طب سوزنی خاص در بدن قرار می گیرند

9. Acupuncture involves the insertion of needles into specific points of the body.
[ترجمه ترگمان]طب سوزنی شامل فرو بردن سوزن ها در نقاط خاص بدن است
[ترجمه گوگل]طب سوزی شامل قرار دادن سوزن در نقاط خاص بدن است

10. Written records show that acupuncture dates back to the Song Dynasty.
[ترجمه ترگمان]سوابق مکتوب نشان می دهند که طب سوزنی به سلسله سانگ بازگشته است
[ترجمه گوگل]سوابق نوشته شده نشان می دهد که طب سوزنی به سلسله Song می رسد

11. Acupuncture has a harmonizing and energizing effect on mind and body.
[ترجمه ترگمان]طب سوزنی یک نت هارمونیک و نیرو دهنده بر ذهن و بدن دارد
[ترجمه گوگل]طب سوزنی یک اثر هماهنگ و انرژی دهنده در ذهن و بدن دارد

12. She had some acupuncture treatment which seems to have cured her.
[ترجمه ترگمان]او درمانی طب سوزنی داشت که ظاهرا او را درمان کرده بود
[ترجمه گوگل]او برخی از درمان طب سوزنی که به نظر می رسید او را درمان کرده بود

13. A permanent cure will only be effected by acupuncture, chiropractic or manipulation.
[ترجمه ترگمان]یک درمان دائمی تنها با طب سوزنی، chiropractic یا دستکاری انجام می شود
[ترجمه گوگل]درمان مداوم تنها با طب سوزنی، کایروپراکتیک یا دستکاری انجام می شود

14. Acupuncture, reflexology and homeopathy are all forms of complementary medicine.
[ترجمه ترگمان]طب سوزنی، طب سوزنی و طب سوزنی همه اشکال پزشکی مکمل هستند
[ترجمه گوگل]طب سوزنی، رفلکسولوژی و هومیوپاتی همه انواع پزشکی مکمل هستند

پیشنهاد کاربران

طب سوزنی

فرو کردن سوزنهای مخصوص در برخی از نقاط بدن برای تسکین دردهای فیزیکی که معمولا در چین بیشتر استفاده میشده

سپیده دم

acupuncture ( پزشکی )
واژه مصوب: طب سوزنی
تعریف: نوعی روش درمان که در آن سوزن های ظریفی را در نقاط خاصی از بدن فرومی کنند و هدف از آن تسکین درد یا معالجۀ اختلالات مربوط به دستگاه های مختلف بدن است


کلمات دیگر: