کلمه جو
صفحه اصلی

acutely


معنی : بشدت، بزیرکی، بحدت
معانی دیگر : بزیرکی، بحدت، بشدت

انگلیسی به فارسی

به‌زیرکی، به‌حدت، به‌شدت


شدید، بشدت، بزیرکی، بحدت


انگلیسی به انگلیسی

• sharply; keenly; shrewdly
if you feel something acutely, you feel it very strongly.
if a feeling or quality is acutely unpleasant, it is very unpleasant indeed.

مترادف و متضاد

بشدت (قید)
extremely, acutely, sorely, hardly

به زیرکی (قید)
acutely

وحدت (قید)
acutely

sharply


Synonyms: keenly, severely, suddenly


جملات نمونه

1. He was acutely aware of the odour of cooking oil.
[ترجمه ترگمان]او به شدت از بوی روغن پخت وپز آگاه بود
[ترجمه گوگل]او به شدت از بوی روغن پخت و پز آگاه بود

2. All the while I was acutely aware of her nearness.
[ترجمه ترگمان]در تمام مدتی که به شدت از نزدیک بودن او آگاه بودم
[ترجمه گوگل]در تمام مدت من به شدت از نزدیکی او آگاه بودم

3. I am acutely aware of the difficulties we face.
[ترجمه ترگمان]به شدت از مشکلاتی که در پیش داریم آگاه هستم
[ترجمه گوگل]من به شدت از مشکلات ما آگاهیم

4. He became acutely conscious of having failed his parents.
[ترجمه ترگمان]او به شدت از عدم موفقیت پدر و مادرش آگاه شده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت آگاه بود که پدر و مادرش شکست خورده است

5. It was acutely embarrassing for us all.
[ترجمه ترگمان]واقعا برای همه ما شرم اور بود
[ترجمه گوگل]برای همه ما خیلی شرمنده بود

6. She became acutely conscious that someone was watching her.
[ترجمه ترگمان]به شدت احساس می کرد که کسی او را نگاه می کند
[ترجمه گوگل]او شدیدا آگاه شد که کسی او را تماشا می کرد

7. He was acutely sensitive to criticism.
[ترجمه ترگمان]او به شدت به انتقاد حساس بود
[ترجمه گوگل]او به شدت به انتقاد حساس بود

8. Michelle was acutely embarrassed at having to ask for money.
[ترجمه ترگمان]میشل از اینکه تقاضای پول کرده بود به شدت خجالت می کشید
[ترجمه گوگل]میشل به شدت خجالت کشید تا پولش را بپرسد

9. Management is acutely aware of the resentment that their decision may cause.
[ترجمه ترگمان]مدیریت به شدت از خشم ناشی از تصمیم آن ها آگاه است
[ترجمه گوگل]مدیریت به شدت از ناراحتی که ممکن است باعث تصمیم آنها شود، آگاه است

10. He was acutely observant of the poverty around him.
[ترجمه ترگمان]او به شدت از وجود فقر دور و بر خود آگاه بود
[ترجمه گوگل]او به شدت از فقر در اطراف او مراقبت می کرد

11. She was acutely embarrassed by his public display of temper.
[ترجمه ترگمان]از نشان دادن خلق و خوی عمومی او سخت شرمنده شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط نمایش عمومی خود را از خلق شدیدا خجالت زده بود

12. Students are becoming acutely aware that they need more than just paper qualifications.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان به شدت آگاه می شوند که به چیزی بیش از صلاحیت کاغذی نیاز دارند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان به شدت آگاه می شوند که نیاز بیشتری به مدارک تحصیلی دارند

13. She was acutely aware of the noise of the city.
[ترجمه ترگمان]به شدت از سرو صدای شهر خبر داشت
[ترجمه گوگل]او به شدت از سر و صدا شهر آگاه بود

14. He felt acutely embarrassed at being the centre of attention.
[ترجمه ترگمان]از اینکه مرکز توجه قرار گرفته بود سخت دست پاچه شده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت خجالتی بود که مرکز توجه باشد

15. Another scandal would be acutely embarrassing for the government.
[ترجمه ترگمان]یک افتضاح دیگر برای دولت شرم آور است
[ترجمه گوگل]رسوایی دیگری برای دولت بسیار خجالت زده خواهد شد

پیشنهاد کاربران

به شدت


کلمات دیگر: