کلمه جو
صفحه اصلی

in a bind

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: in a bad or difficult situation.

- I'm in a bind since I don't have a ride to work.
[ترجمه Motahhare] من گرفتارم چون یه سواری برای رفتن به سر کار ندارم
[ترجمه ترگمان] از انجایی که من هیچ سواری برای کار کردن ندارم
[ترجمه گوگل] از آنجا که من سوار کار نیستم، من در ارتباط هستم

جملات نمونه

1. Caroline was really in a bind.
[ترجمه sugand] کارولین واقعا ب مشکل خورده بود
[ترجمه ترگمان] کارولاین واقعا اسیر شده بود
[ترجمه گوگل]کارولین واقعا درگیر بود

2. Clearly, telephone companies are in a bind.
[ترجمه ترگمان]واضح است که شرکت های تلفن در حال پیوستن به یکدیگر هستند
[ترجمه گوگل]واضح است که شرکت های مخابراتی در ارتباط هستند

3. Policyholders are left in a bind.
[ترجمه ترگمان]Policyholders در a باقی مانده اند
[ترجمه گوگل]صاحبان بیمه در یک قرارداد باقی می مانند

4. But the pragmatists are in a bind.
[ترجمه ترگمان] ولی \"pragmatists\" تو یه تله هستن
[ترجمه گوگل]اما پراگماتیست ها در پیوند هستند

5. In my particular case, the airline was caught in a bind.
[ترجمه ترگمان]در مورد خاص من، این شرکت هواپیمایی گرفتار یک مخمصه شد
[ترجمه گوگل]در مورد خاص من، خطوط هوایی در یک اتصال گرفتار شد

6. This leaves Giuliani in a bind.
[ترجمه ترگمان]این امر جولیانی را در یک پیوند ترک می کند
[ترجمه گوگل]این Giuliani را در یک اتصال می گیرد

7. I'm in a bind to pay my rent.
[ترجمه ترگمان]من برای پرداخت اجاره my هستم
[ترجمه گوگل]من برای گرفتن اجاره من هزینه دارم

8. Yet the government is in a bind.
[ترجمه ترگمان]با این حال، دولت در مخمصه است
[ترجمه گوگل]با این حال دولت در حال پیوند است

9. China's central bank is in a bind.
[ترجمه ترگمان]بانک مرکزی چین در یک مخمصه است
[ترجمه گوگل]بانک مرکزی چین در حال پیوند است

10. And going forward, Charlie, they feel caught in a bind.
[ترجمه ترگمان]و پیش از رفتن به جلو، چارلی، اونا حس می کنن که تو یه تله گیر افتادن
[ترجمه گوگل]و چارلی در حال رفتن به جلو هستند، احساس می کنند در یک اتصال قرار دارند

11. This puts the politicians in a bind as to what course to take.
[ترجمه ترگمان]این امر سیاستمداران را در برابر آنچه که باید در نظر گرفت، قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این به سیاستمداران بستگی دارد که چه چیزی باید انجام شود

12. This schedule has put me in a bind.
[ترجمه ترگمان]این برنامه من را در تنگنا قرار داده است
[ترجمه گوگل]این برنامه من را در یک اتصال قرار داده است

13. This means Beijing is in a bind even if Lien is victorious.
[ترجمه ترگمان]این بدین معنا است که پکن حتی اگر پیروز باشد، در مخمصه است
[ترجمه گوگل]این به این معنی است که پکن در صورت پیوستن حتی اگر Lien پیروز باشد

14. Work on off-hours: When in a bind, I get the most accomplished arriving at work early that hour before the phones start ringing and other folks show up.
[ترجمه ترگمان]کار بر روی چند ساعت: زمانی که در یک بازه زمانی قبل از اینکه تلفن ها شروع به زنگ زدن و دیگر افراد نشان دهند، در ساعات اولیه کاری انجام می دهم
[ترجمه گوگل]کار در ساعات غیرمجاز: هنگامی که در یک اتصال، من بیشترین کار را انجام می دهم که در اوایل همان ساعت کار می کند تا گوشی شروع به زنگ زدن و سایر افراد نشان می دهد

15. The Sadrists, by contrast, aren't going anywhere -- which puts Washington, among others, in a bind.
[ترجمه ترگمان]کنتراست، با کنتراست، به هیچ جایی نمی رود - - که واشنگتن را در میان دیگران قرار می دهد
[ترجمه گوگل]در مقابل، صدرگران در هیچ جا جایی ندارند - که واشنگتن را در میان دیگران قرار می دهد

پیشنهاد کاربران

تو در د سر افتادن

در شرایط سخت ( بودن )

گرفتار یا اسیر بودن

در مخمصه بودن/افتادن


کلمات دیگر: