کلمه جو
صفحه اصلی

reactionary


معنی : مرتجع، ادم مرتجع، استبدادی، مرتجع، ارتجاعی، واکشنی
معانی دیگر : واپس گرایانه، واپس گری

انگلیسی به فارسی

ارتجاعی، استبدادی، مرتجع، آدم مرتجع، واکشنی


ارتجاعی، مرتجع، ادم مرتجع، استبدادی، واکشنی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: characterized by reaction, esp. political movement toward extreme conservatism.
مترادف: right-wing, ultraconservative
متضاد: liberal, progressive, radical
مشابه: conservative, fascist, right

- His reactionary views are well-known, and even his conservative friends find them extreme at times.
[ترجمه ترگمان] دیدگاه های ارتجاعی او به خوبی شناخته می شوند و حتی دوستان محافظه کار او نیز گاهی اوقات آن ها را افراطی می یابند
[ترجمه گوگل] دیدگاه های ارتجاعی او شناخته شده است، و حتی دوستان محافظه کار او در زمان های مختلف آنها را بسیار افراطی می دانند
اسم ( noun )
حالات: reactionaries
• : تعریف: a person who supports or advocates political reaction.
مترادف: conservative, right-winger, ultraconservative
متضاد: progressive, radical
مشابه: fascist, obstructionist, tory

- He's always been a conservative, but recently he's become a true reactionary.
[ترجمه ترگمان] او همیشه محافظه کار بوده است، اما اخیرا یک ارتجاعی واقعی شده است
[ترجمه گوگل] او همیشه محافظه کار است، اما اخیرا او یک واکنش واقعی است

• one who opposes progress, one who seeks to return to a previous state or condition
resistant to progress, aspiring to return to a previous state or condition
someone who is reactionary tries to prevent social or political changes; used showing disapproval. adjective here but can also be used as a count noun. e.g. ...political reactionaries.

مترادف و متضاد

person who is politically conservative


مرتجع (اسم)
reactionary, reactionist

ادم مرتجع (اسم)
reactionary

استبدادی (صفت)
absolute, autocratic, reactionary

مرتجع (صفت)
reactionary, elastic

ارتجاعی (صفت)
reactionary, resilient, recessive

واکشنی (صفت)
reactionary, responsive

conservative


Synonyms: counterrevolutionary, die-hard, obscurantist, old-line, orthodox, regressive, retrogressive, right, rightist, rigid, standpat, tory, traditional, traditionalistic


Antonyms: liberal, progressive, radical


Synonyms: bitter-ender, counterrevolutionary, diehard, hard hat, intransigent, obscurantist, reactionist, rightist, right-winger, royalist, standpatter, Tory, traditionalist, ultraconservative


جملات نمونه

1. the reactionary mind
فکر ارتجاعی

2. he is a reactionary in the literal sense of the word
او یک مرتجع تمام و کمال است.

3. his politics are reactionary
او دارای عقاید ارتجاعی است.

4. The men are hidebound and reactionary.
[ترجمه موسی] این مردان متحجر و مرتجع هستند.
[ترجمه ترگمان]مردان خودرای و ارتجاعی هستند
[ترجمه گوگل]مردان مخفیانه و ارتجاعی هستند

5. The reactionary police made a baton charge on the demonstrating crowd.
[ترجمه ترگمان]پلیس مرتجع با باتوم به جمعیت معترض حمله کرد
[ترجمه گوگل]پلیس ارتجاعی یک بار باتوم را بر روی جمعیت نشان داد

6. The reactionary government tried vainly to take the steam out of the protest movement.
[ترجمه موسی] دولت مرتجع بیهوده تلاش کرد تا جنبش اعتراضی را خاموش کند.
[ترجمه ترگمان]دولت مرتجع به عبث سعی کرد که بخاری را از جنبش اعتراضی بیرون بکشد
[ترجمه گوگل]حکومت ارتجاعی بیهوده تلاش کرد تا از جنبش اعتراضی عبور کند

7. The reactionary officer then ordered him arrested.
[ترجمه ترگمان]سپس افسر ارتجاعی به او دستور داد که او را دستگیر کند
[ترجمه گوگل]افسر ارتشی سپس به او دستور داد که دستگیر شود

8. Reactionary forces/elements in the industry are preventing its progress towards greater efficiency. .
[ترجمه ترگمان]نیروهای Reactionary \/ عناصر در این صنعت مانع پیشرفت آن به سمت کارایی بیشتر می شوند
[ترجمه گوگل]نیروهای واکنشی / عناصر در صنعت جلوگیری از پیشرفت خود را به سمت بهره وری بیشتر

9. Critics viewed him as a reactionary.
[ترجمه ترگمان]منتقدان او را ارتجاعی دیدند
[ترجمه گوگل]منتقدان او را بعنوان یک ارتجاعی دیدند

10. The reactionary regime was thrown down by an armed uprising.
[ترجمه ترگمان]رژیم ارتجاعی براثر یک قیام مسلحانه به پایین پرتاب شد
[ترجمه گوگل]رژیم ارتجاعی توسط یک قیام مسلحانه کشته شد

11. This threw the reactionary police into utter panic.
[ترجمه ترگمان]این امر پلیس reactionary را به وحشت انداخت
[ترجمه گوگل]این پلیس ارتجاعی را وحشت زده کرد

12. But the reactionary left rejected change, to the present detriment of those it claims to represent.
[ترجمه ترگمان]اما ارتجاعی، تغییر را رد کرد، به ضرر کنونی کسانی که ادعا می کند نماینده آن است
[ترجمه گوگل]اما ارتجاعی چپ را تغییر داد و به ضرر کنونی کسانی که ادعا می کنند نمایندگی می کند

13. Other reactionary politicians vie to appropriate historical symbols of pre-communist antiquity.
[ترجمه ترگمان]سایر سیاستمداران ارتجاعی به نمادهای تاریخی مناسبی از قدمت پیش از کمونیسم رقابت می کنند
[ترجمه گوگل]دیگر سیاستمداران ارتجاعی به سمبل تاریخی مناسب پیش از دوران کمونیستی می پردازند

14. That Ptolemy was a conservative, even a reactionary in certain respects, is undeniable.
[ترجمه ترگمان]که بطلمیوس یک محافظه کار، حتی ارتجاعی در برخی جنبه ها، غیرقابل انکار است
[ترجمه گوگل]این بطلمیوس محافظه کار بود، حتی در موارد خاص ارتجاعی، غیر قابل انکار است

15. Conveyancing is a reactionary adversarial system-and in the main it stinks.
[ترجمه ترگمان]Conveyancing یک سیستم adversarial ارتجاعی است - و در اصلی آن بوی تعفن می دهد
[ترجمه گوگل]حمل و نقل یک سیستم دفاعی ارتجاعی است و در اصل آن را می سوزاند

پیشنهاد کاربران

انفعالی

واکنشی

adj. Strongly opposed to political or social change __ a reactionary n.

ارتجاعی
کسی که مخالف تغییر و پیشرفت هست

کسی که شدیدا مخالف تغییرات اجتماعی و سیاسی باشه
=extremely conservative

Reactionary attitudes: اندیشه های ارتجاعی

reactionary ( adj ) = مرتجع، ارتجاعی، واپسگرا، مخالف پیشرفت، واپسگرایانه، مرتجعانه

Definition = مخالف تغییرات سیاسی یا اجتماعی یا ایده های جدید/


reactionary attitudes = نگرش های مرتجعانه

examples:
1 - Reactionary forces/elements in the industry are preventing its progress towards greater efficiency.
نیروها/عناصر ارتجاعی ( واپسگرا ) در صنعت مانع از پیشرفت آن به سمت بهره وری بیشتر می شوند.
2 - They have made a career out of this reactionary, sentimental nonsense.
آنها به درست کردن این مزخرفات ارتجاعی و احساسی عادت کرده اند.
3 - Reactionary forces opposed to the president’s reforms could move to oust him.
نیروهای ارتجاعی مخالف اصلاحات رئیس جمهور می توانند برای برکناری وی اقدام کنند.

reactionary ( noun ) = واپسگرا محافظه کار، سنت گرا، مرتجع

Definition = شخصی که مخالف تغییرات سیاسی یا اجتماعی یا ایده های جدید است/


exampele:
1 - Reactionaries are preventing reforms.
واپسگرایان از اصلاحات جلوگیری می کنند.


منفعلانه، انفعالی


کلمات دیگر: