کلمه جو
صفحه اصلی

massive


معنی : بزرگ، عظیم، کلان، حجیم، گنده
معانی دیگر : سترگ، سنگین، گنجا، غول آسا، ستبر، بیش از معمول، بسیار زیاد، زیادوار، همه جانبه، گسترده، وسیع، ژفت، (زمین شناسی) یکپارچه، هم ساخت، شدید و دامنه دار، انبوه وار، (کان شناسی - نامنظم از نظر شکل و گاهی بلورین از نظر ساختمان درونی) نادیسه، فشرده

انگلیسی به فارسی

بزرگ، حجیم، عظیم، گنده، سترگ، غول‌آسا، فشرده، کلان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: massively (adv.), massiveness (n.)
(1) تعریف: consisting of a very large amount or quantity of matter; big and heavy; solid.
مترادف: huge
متضاد: tenuous, wispy
مشابه: bulky, cumbersome, dense, enormous, gargantuan, gigantic, great, heavyweight, hefty, humongous, mountainous, solid, substantial, tremendous

- It is truly amazing that these massive stones were moved without the use of modern machinery.
[ترجمه ترگمان] واقعا شگفت انگیز است که این سنگ های عظیم بدون استفاده از ماشین آلات مدرن جابجا شده اند
[ترجمه گوگل] واقعا شگفت انگیز است که این سنگهای عظیم بدون استفاده از ماشین آلات مدرن منتقل شدند
- The fighter had a massive chest.
[ترجمه fateme] جنگنده سینه ستبری داشت.
[ترجمه ترگمان] اون جنگجو یه سینه گنده داشت
[ترجمه گوگل] جنگنده سینه عظیم داشت

(2) تعریف: impressive in size; imposing.
مترادف: monumental, tremendous
متضاد: tiny
مشابه: enormous, gargantuan, gigantic, great, mammoth, mighty, mountainous, prodigious, stupendous, towering

- The building of the bridge was a massive project.
[ترجمه ترگمان] ساختمان پل یک پروژه عظیم بود
[ترجمه گوگل] ساختمان پل، یک پروژه عظیم بود

(3) تعریف: in medicine, overwhelming or spread throughout the body.

- The man had a massive heart attack.
[ترجمه ترگمان] اون مرد سکته قلبی کرد
[ترجمه گوگل] این مرد حمله قلبی عظیم داشت
- She died from a massive infection.
[ترجمه ترگمان] اون از یه عفونت شدید مرد
[ترجمه گوگل] او از عفونت عظیم جان خود را از دست داد

• enormous, colossal, immense, heavy, solid
something that is massive is extremely large in size, quantity, or extent.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] گرانکوه - ساختمان فشرده
[زمین شناسی] توده ای توده های آذرین درونی که شکل تخت یا ورقه ای ندارند.

مترادف و متضاد

بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping

عظیم (صفت)
great, grand, vast, immense, arrogant, proud, massive, enormous, tremendous, magnificent, glorious, terrific, walloping, whopping

کلان (صفت)
immense, massive, huge, elephantine, galactic

حجیم (صفت)
large, voluminous, massive, huge

گنده (صفت)
massive, huge, lumpish, unwieldy

large


Synonyms: big, bulky, colossal, cracking, cumbersome, cumbrous, elephantine, enormous, extensive, gargantuan, gigantic, grand, great, gross, heavy, hefty, huge, hulking, immense, imposing, impressive, mammoth, mighty, monster, monumental, mountainous, ponderous, prodigious, solid, stately, substantial, titanic, towering, tremendous, unwieldy, vast, walloping, weighty, whopping


Antonyms: little, miniature, small, tiny


جملات نمونه

1. The boss asked some employees to lift the massive box.
رئیس از چند کارمند خواست جعبه سنگین را بلند کنند

2. From lifting weights, Willie had developed massive arm muscles.
ویلی با بلند کردن وزنه، ماهیچه های بازویش را حجیم ساخته است

3. The main building on the campus was so massive that the new students had trouble finding their way around at first.
ساختمان اصلی دانشگاه آنقدر بزرگ بود که ابتدا دانشجویان جدیدالورود در ابتدا برای پیدا کردن راهشان به مشکل برخوردند

4. massive hemorrhage
خون ریزی شدید و گسترده

5. massive retaliation
حمله انتقامی در سطح گسترده،قصاص همگانی

6. massive rock formations
ریختارهای سنگی هم ساخت

7. massive rocks
صخره های سترگ

8. massive sandstones
ماسه سنگ های نادیسه

9. massive statues
مجسمه های غول آسا

10. massive towers
برج های عظیم

11. a massive dose of medicine
مقدار بسیار زیاد دارو (که خورده شده)

12. a massive heart attack
حمله ی قلبی شدید

13. rustam's massive shoulders
شانه های ستبر رستم

14. the country's massive debts
بدهی های زیاد کشور

15. the most massive odor i have ever known
شدیدترین بویی که تابحال به مشامم رسیده است

16. he vanished leaving massive arrears
غیبش زد و دیون نپرداخته ی عظیمی به جا گذاشت.

17. instability caused a massive flight of capital from the country
عدم ثبات باعث فرار سرمایه های هنگفتی از کشور گردید.

18. one of the most massive programs ever submitted to the congress
یکی از جامع ترین برنامه هایی که تاکنون به کنگره تقدیم شده است

19. the sea surged on the massive cliffs
دریا بر صخره های غول آسا می خروشید (فراریز می کرد).

20. He died of a massive brain haemorrhage .
[ترجمه ترگمان] اون بخاطر یه تومور مغزی شدید مرد
[ترجمه گوگل]او از خونریزی عظیم مغزی جان خود را از دست داد

21. We must make massive efforts to improve it.
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاش عظیمی برای بهبود آن انجام دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید تلاش های بزرگی برای بهبود آن انجام دهیم

22. Massive investment is needed to modernise the country's telephone network.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاری عظیم برای پیشرفته کردن شبکه تلفن کشور مورد نیاز است
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاری عظیم برای ارتقاء شبکه تلفن کشور ضروری است

23. A massive exodus of doctors is forcing the government to recruit from abroad.
[ترجمه ترگمان]مهاجرت گسترده پزشکان دولت را مجبور می کند تا از خارج استخدام کند
[ترجمه گوگل]خروج عظیم پزشکان مجبور شده است دولت را از خارج از کشور استخدام کند

24. The temple is supported by massive columns.
[ترجمه ترگمان]این معبد توسط ستون های عظیم پشتیبانی می شود
[ترجمه گوگل]معبد توسط ستون های عظیم پشتیبانی می شود

25. The gorilla had a massive forehead.
[ترجمه ترگمان]گوریل پیشانی بلندی داشت
[ترجمه گوگل]گوریل دارای پیشانی عظیم بود

26. The recent economic crisis has led to massive layoffs.
[ترجمه ترگمان]بحران اقتصادی اخیر باعث اخراج انبوه شده است
[ترجمه گوگل]بحران اقتصادی اخیر منجر به اخراج گسترده ای شده است

27. She suffered a massive exposure to toxic chemicals.
[ترجمه ترگمان]او در معرض مواد شیمیایی سمی قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او مواجه شدید با مواد شیمیایی سمی رنج می برد

28. The car was launched with a massive media/advertising blitz, involving newspapers, magazines, television and radio.
[ترجمه ترگمان]این خودرو با یک حمله تبلیغاتی \/ تبلیغاتی گسترده آغاز شد که شامل روزنامه ها، مجلات، تلویزیون و رادیو بود
[ترجمه گوگل]این خودرو با یک رسانه بزرگ / تبلیغاتی پرتاب شد که شامل روزنامه ها، مجلات، تلویزیون و رادیو بود

massive rocks

صخره‌های سترگ


massive statues

مجسمه‌های غول آسا


massive towers

برج‌های عظیم


Rustam's massive shoulders

شانه‌های ستبر رستم


a massive dose of medicine

مقدار بسیار زیاد دارو (که خورده شده)


the country's massive debts

بدهی‌های زیاد کشور


the most massive odor I have ever known

شدیدترین بویی که تابحال به مشامم رسیده است


massive retaliation

حمله انتقامی در سطح گسترده، قصاص همگانی


one of the most massive programs ever submitted to the Congress

یکی از جامع‌ترین برنامه‌هایی که تاکنون به کنگره تقدیم شده است


massive rock formations

ریختارهای سنگی همساخت


massive hemorrhage

خونریزی شدید و گسترده


a massive heart attack

حمله‌ی قلبی شدید


massive sandstones

ماسه سنگ‌های نادیسه


پیشنهاد کاربران

massive box. سنگین

بزرگ، خیلی بزرگ، عظیم
کلان
گنده، حجیم

انبوه، مفصل

غول پیکر، عظیم


توده
انبوه

بزرگ ، عظیم
I found a massive collection of old books on literature in my aunt’s library 🕧
من یک مجموعه ی بزرگ از کتابهای قدیمی در مورد ادبیات در کتابخانه ی عمه ام پیدا کردم


چشمگیر

۱ - فیزیکی:سنگین و پرحجم ( چگال )
۲ - معنوی: ( حمله، جنگ و خونریزی، بحث ) سنگین و گسترده
سنگین بواسطه ی شدت حملات یا مباحثه
گسترده بواسطه ی تنوع و دامنه ی حملات یا موضوعات بحث شده

very serious
وخیم و جدی


Massive trauma

masive
واژه ای ایرانی - اوروپایی وَ هَمریشه با :
مَهیب

Massive swelling:تورم خیلی زیاد

مَس.


کلمات دیگر: