فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: complains, complaining, complained
مشتقات: complaining (adj.)
• (1) تعریف: to express dissatisfaction, pain, grief, or other negative feelings.
• مترادف: beef, bellyache, bitch, crab, fuss, grouse, grumble, holler, kick, moan, repine
• مشابه: bemoan, carp, gripe, groan, grouch, lament, murmur, nag, squawk, wail, whine
- She complained that the soup was cold.
[ترجمه .....] او شکایت کرد برای سرد بودن سوپ
[ترجمه A.A] او غرولند کرد که سوپ سرد است
[ترجمه عسل] او از سرد بودن سوپ شکایت کرد
[ترجمه کیانا کاوه ] آن دختر از سر بودن سوپ شکایت کرد
[ترجمه خر] او از سرد بودن آن سوپ شکایت کرد
[ترجمه alfa] دختر از سرد بودن سوپ شکایت کرد
[ترجمه Dn.HsP] او ( مونث ) از سرد بودن سوپ شکایت کرد.
[ترجمه نادیا] او برای اینکه سوپ سرد بود شکایت کرد
[ترجمه پورحسن 🥰] او از اینکه سوپ اش سرد بود شکایت کرد
[ترجمه ❤Atena❤] او ( زن , دختر ) از سرد بودن سوپ شکایت کرد
[ترجمه Pooya] او از اینکه سوپش سرد بود شکایت میکرد
[ترجمه ترگمان] شکایت می کرد که سوپ سرد است
[ترجمه گوگل] او شکایت کرد که سوپ سرد بود
- It was strange for the child to complain of a headache.
[ترجمه A.A] برای کودک نامانوس بودکه از سردرد شکایت کند
[ترجمه ترگمان] برای کودک عجیب بود که از سردرد شکایت کند
[ترجمه گوگل] این کودک عجیب بود که از سردرد شکایت کند
- The parents complained to the principal about the school lunches.
[ترجمه A.A] والدین به مدیر در مورد ناهار مدرسه شکایت کردند
[ترجمه ترگمان] والدین به مدیر مدرسه در مورد نهارهای مدرسه شکایت کردند
[ترجمه گوگل] والدین به مدرسه درباره ناهار مدرسه شکایت کردند
- The miners complained of unsafe conditions in the mines.
[ترجمه ترگمان] معدنچیان از شرایط ناامن در معادن شکایت داشتند
[ترجمه گوگل] معدنچیان از شرایط ناامن در معادن شکایت کردند
• (2) تعریف: to express such negative feelings habitually or with inadequate cause.
• مترادف: carp, gripe, nag, whine
• مشابه: beef, bellyache, bitch, fuss, groan, grouch, grouse, kick, lament, moan, squawk
- She lies in her bed and complains all day.
[ترجمه R.K.H] او روی تخت خواب خود دراز می کشد و طول روز شکایت می کند.
[ترجمه ترگمان] تمام روز در رختخواب است و شکایت می کند
[ترجمه گوگل] او در رختخواب خود دروغ می گوید و تمام روزها شکایت می کند
• (3) تعریف: in law, to make a formal charge.
- The building committee complained to the police about the lack of heat in the apartments.
[ترجمه ترگمان] کمیته ساختمان به پلیس در مورد عدم وجود گرما در آپارتمان ها اعتراض کرده است
[ترجمه گوگل] کمیته ساخت و ساز در مورد کمبود گرما در آپارتمان به پلیس شکایت کرد