کلمه جو
صفحه اصلی

provocation


معنی : فتنه انگیزی، انگیزش، انگیختگی
معانی دیگر : تحریک، برانگیزش، خشم، برافروختگی، اغضاب، علت انگیختگی

انگلیسی به فارسی

انگیختگی،برافروختگی،انگیزش،تحریک،اغضاب،علت انگیختگی


تحریک، فتنه انگیزی، انگیزش، انگیختگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: provocational (adj.)
(1) تعریف: the act of provoking.
متضاد: appeasement

- The leaders reacted to this provocation by launching their own missile strikes in return.
[ترجمه ترگمان] این رهبران با پرتاب موشک خود به این تحریک واکنش نشان دادند
[ترجمه گوگل] رهبران به این تحریک با اعتصاب های موشکی خود دست پیدا کردند

(2) تعریف: something that causes anger or irritation, esp. deliberately.
مشابه: mischief

• instigation, incitement; stimulation, arousal; annoyance, vexation, exasperation
provocation is a deliberate attempt to make someone react angrily.

مترادف و متضاد

incitement, stimulus


Synonyms: affront, annoyance, bothering, brickbat, casus belli, cause, challenge, dare, defy, grabber, grievance, grounds, harassment, incentive, indignity, inducement, injury, instigation, insult, irking, justification, motivation, offense, provoking, reason, taunt, vexation, vexing


Antonyms: prevention, repression, suppression


فتنه انگیزی (اسم)
abetment, seduction, instigation, incitement, provocation

انگیزش (اسم)
incitement, provocation, stimulation, animation, motivation, urge, inanition, fillip, incitation

انگیختگی (اسم)
provocation, motivation

جملات نمونه

1. He denies murder on the grounds of provocation.
[ترجمه ترگمان]او قتل در زمینه تحریک را انکار می کند
[ترجمه گوگل]او بر اساس تحرکات قتل را انکار می کند

2. She claims that Graham attacked her without any provocation.
[ترجمه موسی] او مدعی است که گراهام بدون هیچ گونه تحریکی به او حمله کرده است.
[ترجمه ترگمان]اون ادعا می کنه که \"گراه ام\" بدون هیچ تحریک به اون حمله کرده
[ترجمه گوگل]او ادعا می کند که گراهام بدون هر گونه تحریک آمیزی به او حمله کرد

3. The victim's conduct had involved an element of provocation.
[ترجمه موسی] رفتار قربانی شامل یک عامل تحریک آمیز بود.
[ترجمه ترگمان]رفتار قربانی یک عامل تحریک بوده است
[ترجمه گوگل]رفتار قربانی یک عنصر تحریک آمیز بود

4. Jack would not have hit the boy without provocation.
[ترجمه علی صفدری] جک نمیخواهد پسر را بدون تحریک کتک بزند
[ترجمه موسی] جک بدون تحریک به پسر ضربه نمی زد.
[ترجمه مصطفی] اگر تحریک آن پسر نبود، جک او را نمی زد.
[ترجمه ترگمان] جک \"بدون هیچ تحریک نمی تونست به اون پسر صدمه بزنه\"
[ترجمه گوگل]جک نمی خواهد پسر را بدون تحریک کند

5. He'd fly into a rage at the slightest provocation.
[ترجمه ترگمان]او با کم ترین تحریک به خشم آمده بود
[ترجمه گوگل]او به کوچکترین تحریک آمیز می خندد

6. At that time I overheated with provocation.
[ترجمه علی صفدری] در آن زمان من با تحریک شدن جوش اوردم
[ترجمه ترگمان] اون موقع من با تحریک تحریک شدم
[ترجمه گوگل]در آن زمان من با تحریک تحریم شدم

7. He would lose his temper at the slightest provocation.
[ترجمه علی صفدری] او کنترل خود را با کوچکترین تحریک از دست میدهد
[ترجمه ترگمان]او با کم ترین تحریک خشم خود را از دست می داد
[ترجمه گوگل]او خستگی خود را در کوچکترین تحریک خود را از دست می دهد

8. The terrorists can strike at any time without provocation.
[ترجمه ترگمان]تروریست ها می توانند بدون تحریک به هر زمانی حمله کنند
[ترجمه گوگل]تروریست ها می توانند بدون هر گونه تحریک آمیز در هر زمان حمله کنند

9. The crime was committed under provocation.
[ترجمه ترگمان] جرمی مرتکب شده بود
[ترجمه گوگل]جنایت تحت تحریک متعهد بود

10. She flares up at the slightest provocation.
[ترجمه ترگمان]او کم ترین تحریک را تحریک می کند
[ترجمه گوگل]او کوچکترین تحریکآمیز است

11. She bursts into tears at the slightest provocation.
[ترجمه ترگمان]با کم ترین تحریکی می گریست
[ترجمه گوگل]او کوچکترین تحریک آمیز به اشک می ریزد

12. He flares up at the slightest provocation.
[ترجمه ترگمان]او کم ترین تحریک را تحریک می کند
[ترجمه گوگل]او کوچکترین تحریک آمیز است

13. He reacted violently only under provocation .
[ترجمه ترگمان]او به شدت به شدت عکس العمل نشان داد
[ترجمه گوگل]او فقط تحت تحریک با خشونت واکنش نشان داد

14. He was accused of deliberate provocation .
[ترجمه ترگمان]او به تحریک عمدی متهم شده بود
[ترجمه گوگل]او متهم به تحریک عمدی بود

پیشنهاد کاربران

تحریک

provocation ( noun ) = تحریک/تحریک آمیز، محرک

a deliberate act of provocation = یک اقدام تحریک آمیز عمدی
social ambiguous provocation = محرک مبهم اجتماعی

examples:
1 - She bursts into tears at the slightest provocation.
او با کوچک ترین تحریکی زیر گریه می زند.
2 - He'd fly into a rage at the slightest provocation.
او با کوچکترین تحریکی به خشم می آمد.
3 - japanese government denounced deliberate act of provocation of north korea.
دولت ژاپن اقدام تحریک آمیز عمدی کره شمالی را محکوم کرد.

provocation ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: تحریک گری
تعریف: برانگیختن رفتار خشونت آمیز

شیطنت امنیتی - سیاسی


کلمات دیگر: