کلمه جو
صفحه اصلی

explore


معنی : کاوش کردن، اکتشاف کردن، سیاحت کردن، پیگردی کردن
معانی دیگر : (سفر اکتشافی کردن) سیاحت کردن، بازدید کردن، گشتن، یابندگی کردن، یابیدن، جهان پژوهی کردن، گیتی پژوهی کردن، (بادقت مورد) بررسی و امتحان قرار دادن، پی گردیدن، وارسی کردن

انگلیسی به فارسی

سیاحت کردن، جست‌وجو کردن، کاوش کردن


کاوش کنید، اکتشاف کردن، کاوش کردن، سیاحت کردن، پیگردی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: explores, exploring, explored
(1) تعریف: to travel across or through for the purpose of discovery or investigation.
مترادف: prowl, reconnoiter
مشابه: pioneer, prospect, search, survey

- The scientists explored the forest in hope of sighting certain rare birds.
[ترجمه محمد] دانشمندان به امید دیدن بعضی از پرندگان نادر جنگل را جستجو کردند
[ترجمه خواجه پور -محمد امین] دانشمندان در جستجوی پرندگان نادر به بررسی جنگل پرداختند
[ترجمه ABDOLMALKY] دانشمندان برای کشف پرندگانی که کم یاب هستند به جنگل رفتند و آنجا را برای برسی این پرندگان جست و جو کردند
[ترجمه اناهيتا] زیست شناسان برای بررسی دیدن بعضی از پرندگان کمیاب جنگل را جستوجو کرده اند
[ترجمه محدثه فرومدی] دانشمندان، جنگل را به امید رویت پرندگان کمیاب بخصوصی کاوش کردند
[ترجمه بهروز مددی] دانشمندان به امید یافتن نادرترین گونه‎های پرندگان شروع به اکتشاف در جنگل کردند.
[ترجمه مچید،شه پر] دانشمندان در جنگل برای یافتن وبررسیه گونه های نادری از پرندگان، بسیار کوشیدند.
[ترجمه ترگمان] دانشمندان جنگل را به امید دیدن یک پرنده کمیاب کشف کردند
[ترجمه گوگل] دانشمندان جنگل را امیدوار به دیدن بعضی از پرندگان نادر می دانستند

(2) تعریف: to examine carefully and systematically.
مترادف: plumb, probe, study
مشابه: analyze, examine, investigate, research, scan, scrutinize, search out

- Let us explore this radical idea that changed Western thought.
[ترجمه خواجه پور-محمد امین] اجازه دهید ما به بررسی این ایده اساسی بپردازیم که منجر به تغییر اندیشه غربی شد
[ترجمه fghjk] بگزارید برای کشف این ایده که باعث تغیر اندیشه غرب شد برسی کنیم
[ترجمه بهروز مددی] اجازه دهید به بررسی این نظریه بنیادین که منجر به دگرگونی اندیشه غرب شده، بپردازیم.
[ترجمه ترگمان] بیایید این ایده رادیکال را کشف کنیم که اندیشه غربی را تغییر داد
[ترجمه گوگل] بگذارید این ایده رادیکال را که تغییر اندیشه غرب را تغییر داد، بررسی کنیم
- In this lecture, we will explore the factors that brought about World War I.
[ترجمه ناشناسی] در این سخنرانی به بررسی عواملی خواهیم پرداخت که منجر به جنگ جهانی اوّل گردیدند
[ترجمه بهروز مددی] در این مقاله، عواملی که باعث شروع جنگ جهانی اول شد را بطور کامل موشکافی خواهیم کرد.
[ترجمه ترگمان] در این سخنرانی به بررسی عواملی می پردازیم که در مورد جنگ جهانی اول آورده شده اند
[ترجمه گوگل] در این سخنرانی، ما فاکتورهایی را که باعث جنگ جهانی اول شد، بررسی خواهیم کرد

(3) تعریف: in medicine, to investigate, esp. by surgery, in order to diagnose.
مشابه: dissect, probe

- The surgeon will explore the liver for signs of a tumor.
[ترجمه ناشناس] جرّاح برای مشاهده علائم تومور، کبد را معاینه خواهد نمود
[ترجمه بهروز مددی] جراح به منظور بررسی علائم تومور، کبد را مورد آزمایش قرار خواهد داد.
[ترجمه ترگمان] جراح کبد را برای علایم یک تومور کاوش خواهد کرد
[ترجمه گوگل] جراح برای نشانه های تومور، کبد را بررسی می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to investigate or examine something carefully.
مترادف: investigate, probe
مشابه: delve, pioneer, sift

• travel to unknown regions; investigate, examine, research
if you explore a place, you travel in it to find out what it is like.
if you explore something with your hands, you touch it so that you can feel what it is like.
if you explore an idea, you think about it carefully to decide whether it is a good one.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پوییدن
[برق و الکترونیک] تحقیق کردن، اکتشاف

مترادف و متضاد

کاوش کردن (فعل)
probe, delve, pry, dig, forage, explore, prog

اکتشاف کردن (فعل)
prospect, explore

سیاحت کردن (فعل)
travel, tour, explore, make a tour

پیگردی کردن (فعل)
seek, track, explore

investigate; survey


Synonyms: analyze, burrow, delve into, dig into, examine, go into, have a look, hunt, inquire into, inspect, leave no stone unturned, look into, probe, prospect, question, reconnoitre, research, scout, scrutinize, search, seek, sift, test, tour, travel, traverse, try, turn inside out


جملات نمونه

1. Lawyer Spence explored the essential reasons for the crime.
وکیل اسپنس در مورد دلایل اصلی جنایت تحقیق کرد

2. The Weather Bureau explored the effects of the rainy weather.
هواشناسی اثرات هوای بارانی را بررسی کرد

3. Sara wanted to know if all of the methods for solving the problem had been explored.
سارا می خواست بداند آیا تمام روش های حل مساله را بررسی کرده اند

4. we must explore every avenue
باید به هر دری بزنیم (باید همه ی راه ها را آزمایش کنیم).

5. a number of oil companies formed a consortium to explore and refine oil
چند شرکت به منظور اکتشاف و پالایش نفت کنسرسیوم تشکیل دادند.

6. Columbus discovered America but did not explore the new continent.
[ترجمه ترگمان]کلمب آمریکا را کشف کرد اما قاره جدید را کشف نکرد
[ترجمه گوگل]کلمب امریکا را کشف کرد اما قاره جدید را کشف نکرد

7. Management need to explore ways of improving office security.
[ترجمه MSB] مدیریت باید راه های بهبود امنیت اداری رابیابد.
[ترجمه ترگمان]مدیریت باید راه هایی برای بهبود امنیت اداره را بررسی کند
[ترجمه گوگل]مدیریت باید راه های بهبود امنیت اداری را بیاموزد

8. Let us explore the possibilities for improvement.
[ترجمه ترگمان]بیایید احتمالات پیشرفت را بررسی کنیم
[ترجمه گوگل]بگذارید فرصت هایی را برای بهبود پیدا کنیم

9. We need to explore every possible avenue.
[ترجمه ترگمان] باید هر خیابون ممکن رو بگردیم
[ترجمه گوگل]ما باید همه راه های ممکن را بررسی کنیم

10. The best way to explore the countryside is on foot.
[ترجمه ترگمان]بهترین راه برای کشف حومه شهر پای پیاده است
[ترجمه گوگل]بهترین راه برای کشف حومه ها در حال پیاده روی است

11. The best way to explore the island is to hire a car.
[ترجمه ترگمان]بهترین راه برای کشف این جزیره این است که اتومبیلی کرایه کنم
[ترجمه گوگل]بهترین راه برای کشف این جزیره، استخدام یک ماشین است

12. We should explore/pursue every avenue in the search for an answer to this problem.
[ترجمه ترگمان]ما باید هر خیابانی را در جستجوی پاسخ به این مشکل جستجو \/ جستجو کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید هر مسیری را برای جستجو برای پاسخ به این مشکل بررسی کنیم / دنبال کنیم

13. Colonists came to America to explore a new world.
[ترجمه ناشناس] مهاجران برای کشف یک دنیای جدید به امریکا امدند
[ترجمه ترگمان]Colonists برای کشف دنیای جدید به آمریکا آمد
[ترجمه گوگل]استعمارگران برای آموختن یک دنیای جدید به آمریکا آمدند

14. I would creep in and with stealthy footsteps explore the second-floor.
[ترجمه ترگمان]و با گام های دزدکی به طرف طبقه دوم رفتم
[ترجمه گوگل]من خسته شدم و با مراحل خنثی طبقه دوم را کشف کردم

15. The president wants to explore every avenue towards peace in the region.
[ترجمه ناشناس] رئیس جمهور خواهان پیمودن تمامی مسیرهای دستیابی به صلح در منطقه می باشد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور می خواهد هر مسیری را به سمت صلح در منطقه بررسی کند
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور می خواهد هر مسیری را برای صلح در منطقه مورد بررسی قرار دهد

16. In the afternoon you'll be free to explore a little on your own.
[ترجمه ترگمان]بعد از ظهر شما آزاد خواهید بود که کمی در اختیار خودتان باشید
[ترجمه گوگل]بعد از ظهر شما می توانید کمی خودتان را کشف کنید

17. We had to explore this possibility very gingerly.
[ترجمه ترگمان]ما باید این احتمال رو خیلی با احتیاط بررسی می کردیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم این امکان را به شدت بررسی کنیم

18. Archer began to explore the possibilities of opening a club in the city.
[ترجمه ترگمان]آرچر با بررسی احتمالات افتتاح یک باشگاه در شهر آغاز به کار کرد
[ترجمه گوگل]آرچر شروع به کشف فرصت های باز کردن یک باشگاه در شهر کرد

19. Inspired by the sunny weather, I decided to explore the woods.
[ترجمه ترگمان]، که از هوای آفتابی الهام گرفته بودم تصمیم گرفتم جنگل رو سیاحت کنم
[ترجمه گوگل]با الهام از آب و هوای آفتابی، تصمیم گرفتم به جنگل بپردازم

He explored the heart of Africa.

او در قلب آفریقا کاوش می‌کرد.


She explored the possibility of extending the contract.

او امکان تمدید قرارداد را بررسی کرد.


پیشنهاد کاربران


verb ( used with object ) , explored, exploring.
1.
to traverse or range over ( a region, area, etc. ) for the purpose of discovery:
to explore the island.
2.
to look into closely; scrutinize; examine:
Let us explore the possibilities for improvement.
3.
Surgery. to investigate into, especially mechanically, as with a probe.
4.
Obsolete. to search for; search out.


واکاوی کردن

اکتشاف


Discovery

the action or process of discovering or being discovered

بررسی کردن

سبک یا سنگین کردن ( چیزی جدید )

کندوکاو کردن، کاویدن، وارسیدن

بازرسی کردن

کاوش کردن

پیگیری کردن

Explore وdirectory دو کلمه هستند که می توان یک تفاوت اساسی را بین آنها تشخیص داد ، اگرچه به طور کلی معنی مشابهی را منتقل می کنند. Explore چیزی به معنای سفر در منطقه ای ناآشنا است تا بتوانید در مورد آن اطلاعات کسب کنید یا اینکه چیز دیگری را بررسی کنید. از طرف دیگر ، discover یافتن چیزی است یا دست آوردن دانش یا آگاهی از چیزی.
به طور کلی وقتی کسی چیزی را اولین بار میبینیم یا پیدا میکنیم میشه discover
و اگه در مورد آن مطلالعه کنیم تا اطلاعات بیشتری از اونو به نمایش بزاریم میشه explore

رسیدن به

می تونه �کند و کاو کردن�هم معنی بده

بحث کردن و فکر کردن
سیاحت کردن و گشت و گذار کردن

جست و جو_گشت و گذار


کلمات دیگر: